اکونومیست
به اعتقاد ادوارد مک براید، عقبنشینی بانکها پس از بحران مالی ۲۰۰۸، مجالی برای گسترش بانکهای سایه فراهم آورد تا سهم قابل ملاحظهای از بازار مالی را به خود اختصاص دهند. اما آیا این تحول، تامین اعتبار را مطمئنتر میکند؟ خیر! بانکداری سایه نام نامناسبی بود که طی بحران مالی روی این پدیده گذاشته شد، پدیدهای که اساسا گونهای از بانکداری مبتنی بر فعالیتهای مالی خارج از نظارت و ترازنامه است. موسساتی که در این حوزه فعالیت میکنند ماهیتی متفاوت از بانکها دارند اما در عمل به آنها وابستهاند. داراییهای آنها اغلب وامهای تضمینشدهای است که البته بعدا معلوم شد بسیار پرمخاطرهتر و کمارزشتر از حد انتظارند.
موسسات شتر مرغی
وظیفه این موسسات در عین افزایش ریسک، افزایش اعتبارها و در نتیجه تقویت اقتصاد بود یا حداقل این توجیهی بود که برای معاف کردن این موسسات از مسوولیتهای بانکها به کار رفت و به آنها اجازه داد سرمایه نسبتا اندکی را برای حفاظت در برابر ضررهای بالقوه نگهداری کنند. با این حال، زمانی که این موسسات دچار مشکل میشدند، بانکها باید به آنها کمک میکردند تا حدی که پس از آن بسیاری از بانکها خود نیازمند کمک مالی بودند. به مرور زمان مشخص شد که این موسسات حیلهای حسابداری در لباس خدمت به جامعه هستند. بدتر از آن اینکه، این موسسات معمولا بر سرمایههای کوتاهمدت بازار پول متکی بودند که خود نوع دیگری از بانکداری سایه است. سرمایههای بازار پول که در آن بنگاهها، موسسات و افراد پول نقد اضافی خود را بهطور کوتاهمدت سرمایهگذاری میکنند، نیازمند نوع دیگری از گریز و اختفا بود. اگرچه تمامی وامها ذاتا خطرناک هستند، اما این موسسات وامهای خود را بدون ریسک اعلام کردند. همچنین مقرر بود که سهام این موسسات ارزش ثابت یک دلار را حفظ کنند، بنابراین زمانی که یکی از صندوقهای بزرگ در اوج بحران ۲۰۰۸ اعلام کرد ارزش خالص داراییهایش به زیر یک دلار سقوط کرده، وحشت همه را فراگرفت.
مهاجرت نقدینگی از بازار پول بر مشکلات بانکها و دیگر موسسات مالی که برای استقراض کوتاهمدت به آنها متکی بودند، اضافه کرد. آنها متحمل ضررهای زیادی شده و درگیر جدال برای استقراض بودند. بنابراین خود را در شرایطی یافتند که قادر به بازپرداخت سپردهگذاران، صاحبان سهام قرضه و سایر مطالبات نبودند. این وضعیت، مالیاتدهندگان را در مخمصه انداخت چرا که در کشورهای ثروتمند، دولتها سپردههای بانکهای کوچک را تضمین میکنند و در عین حال مایل به ورشکستگی بانکهای بزرگ نیستند. چرا که از این هراس دارند نظام مالی آنها کلا از هم پاشیده شود.
از آن زمان، فضای مانور بانکها بهشدت محدود شد تا به این وسیله ایمنی آنها تامین شود. قوانین جدید حسابداری امکان توقف داراییهای مشکوک خارج از ترازنامه را دشوارتر کرده است و بانکها موظفند سرمایه بیشتری نگه دارند تا در صورت بروز بحران مالی دیگر، بتوانند زیانها را جبران کنند.
بانکها تنها سه راه برای افزایش سرمایه متناسب با وامها و دیگر داراییهای خود دارند: افزایش سرمایه، کاهش هزینهها یا محدود کردن سرمایهگذاری و وامدهی. بانکهای سراسر دنیا چند سال است هر سه راهکار گفتهشده را بهرغم نارضایتی برخی از مشتریان خود به کار میبرند. آنها همچنین دارای انگیزه قوی برای محدود کردن وامهای اعطایی بلندمدت به شرکتها هستند چرا که قانونگذاران نهتنها از آنان میخواهند سرمایه بیشتری را نگه دارند، بلکه باید وامهای بلندمدت را از طریق استقراض بلندمدت تامین سرمایه کنند که قاعدتا بسیار گرانتر از مدل کوتاهمدت آن است.
در نتیجه، اعطای وام بانکی به شرکتها در آمریکا همچنان ۶ درصد زیر مقدار آن در سال ۲۰۰۸ است. در منطقه یورو که این نسبت در سال ۲۰۰۹ به اوج خود رسیده بود، اکنون۱۱ درصد و در بریتانیا تقریبا تا ۳۰ درصد کاهش یافته است. اعطای وام بانکی به مشتریان کمتر تنزل یافته که بخشی از آن به دلیل این است که قسمت اعظم این وامها شامل وام مسکن است که برای آزاد شدن نیازمند زمان است. اما با این اوصاف، بانکهای بزرگ غربی ترازنامههای خود را تریلیونها دلار کوچک کردهاند.
این عقبنشینی از سوی بانکها به نظام بانکداری سایه اجازه داده است تا خلأ متعاقب را پر کند. آقای اسکات در شرکت «هال و وودهاوس» یکی از افرادی است که از اینکه میتواند از جایی غیر از بانک وام بگیرد راضی است. بهرغم اینکه توافقات وی با موسسه مالی M&G نسبت به اعتبار کوتاهمدتی که همچنان از بانکها دریافت میکند، کمی گرانتر بوده و انعطافپذیری کمتری دارد، اما از لحاظ زمانی هزینه بسیار کمتری را برای مدیران دربر داشته و به شرکت اجازه میدهد برنامهریزی بلندمدتتری انجام دهد. او میافزاید: «بانکهای انگلیسی دیگر به شرکتهایی نظیر شرکت وی وامهای ۱۰ساله اعطا نمیکنند، چرا که برای آنها بدون منفعت است.»
موسسه مالی M&G چنین نگرانیهایی ندارد، زیرا نه بهعنوان بانک تلقی شده و نه دارای مقررات اینچنینی است. وامی که این موسسه به «هال و وودهاوس» اعطا کرده است مستقیما از سرمایهگذاران موسسهای نظیر «پرودنشال» و صندوقهای مستمری متعددی میآید که بهM&G ۵۰۰ میلیون پوند داده تا بهصورت وام در اختیار بنگاههای انگلیسی در اندازه متوسط بگذارد. تمامی عایدات حاصل از وامها به سرمایهگذاران تعلق میگیرد که در عین حال مسوول ضرر و زیانها نیز هستند. در این میان، موسسه مالی M&G تنها مسوول مدیریت وامها از جانب آنها و دریافت دستمزدی در قبال این کار است. در حالی که یک بانک برای میانجیگری بین سپردهگذاران و متقاضیان وام باید با هر یک وارد تراکنش جداگانهای شود که هر کدام ریسکهای خاص خود را دارند، M&G تنها یک جفتوجورکننده است که هیچ سرمایهای در میان نگذاشته است.
این ترتیبات رفعکننده نگرانیهای باقیمانده قانونگذاران بانکی در مورد بانکداری سایه است. چرا که به نوعی منجر به امنتر شدن نظام مالی میشود. به این ترتیب هنگامی که اقتصاد دچار مشکل شود، اگر درآمدهای شرکتی کاهش یافته و قصوری در بازپرداخت وامها صورت گیرد، تمام زیانها بهطور عادلانه بر دوش نهادهای سرمایهگذار خواهد افتاد. تنها M&G از کاهش فعالیت بانکها منتفع نشد، بلکه تجارت «وامهای مستقیم» یا «بدهیهای خصوصی» (در قیاس با سهام خصوصی) رو به شکوفایی رفت. طبق آمار منتشر شده، صندوقهای سرمایهگذاری در سراسر دنیا که وامهایی از این نوع اعطا میکنند سال گذشته ۹۷ میلیارد دلار درآمد داشتهاند و انتظار میرود این رقم در سال جاری به ۱۰۵ میلیارد دلار برسد.
اما با همه اینها برخی اقتصاددانان معتقدند این مساله به آن معنا نیست که بانکها در حال افول هستند، بلکه به این معناست که وزن نسبی آنها در نظام مالی با رشد و ظهور سایر موسسات مالی در حال کاهش است. آنها معتقدند این همان چیزی است که قانونگذاران قصد آن را دارند؛ آنها خواهان کوچک شدن بانکها بوده و از انتقال سرمایههای دارای ریسک به سایر بخشهای نظام مالی استقبال میکنند.