دنیای اقتصاد- مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
برای مدیران تازهکار
منبع: HRM : در بخش نخست این مطلب گفته شد که کارکرد اصلی یک رئیس، مدیر یا رهبر تجاری چیزی نیست، مگر هدایت تیمهای کاری برای دستیابی به نتایج مطلوب. در این تعریف دقیق از کارکرد اصلی روسا، مدیران و رهبران، سه وظیفه کلیدی نهفته است که عبارت است از: هدایت، تیمسازی و کسب نتایج. با این همه باید دانست که تحقق کامل این سه کارکرد منوط به رعایت نکات ظریف و مهمی است که به دو مورد از مهمترین آنها در ادامه اشاره خواهد شد.
چگونه میتوان یک رئیس خوب بود؟ (بخش دوم(
ارزش قائل شدن برای کارکنان بهعنوان انسان
واضح و آشکار است روسای خوب باید برای فردیت و شخصیت کارکنان خود ارزش قائل شوند. براین اساس هیچ گاه نمیتوان رئیس مغروری که فکر کردن به شخصیت افراد را در شأن خود نمیداند، رئیس خوب و بزرگی در نظر گرفت. بعضی از مدیران به این دلیل در برخورد مهربانانه با کارمندان دچار تردید هستند که رفتار مهربانانه با افراد را بر خلاف اصول حرفهای و دیسیپلین میدانند و در برخورد با افراد به آنها بهعنوان یک انسان نگاه نمیکنند، بلکه کارمندان را صرفا ابزارهایی برای رسیدن به هدف میدانند. چنین روسایی یک عنصر اساسی و کلیدی را نادیده میگیرند که همه ما انسانهایی با احساسات و عواطف خاص خود هستیم و باید به این موضوع نیز نگاه ویژهای داشت. ناگفته پیداست که بیاعتنایی نسبت به احساسات و عواطف موجب رنجش کارمندان از روسا شده و از انگیزه کار کردن ایشان میکاهد، در نتیجه آنها از رفتن به سرکار و گذراندن ساعاتی چند در آنجا احساسی ناخوشایند و گاه همراه با تنفر و بیزاری خواهند داشت.
علاوه بر ترس از غیرحرفهای عمل کردن، دلیل دیگری نیز وجود دارد که مدیران به خاطر آن از توجه به فردیت کارکنان اجتناب میکنند و آن غرور کاذبی است که به بسیاری از مدیران پس از شروع حرفه مدیریتی دست میدهد و باعث میشود آنها فکر کنند بهتر و باهوشتر از کارمندان یا کارگران خود هستند. ناگفته پیداست که در چنین حالتی نه کارکنان تمایلی به فداکاری و تمام وجود کار کردن برای چنین رئیسی دارند و نه روسا برای برقراری روابط گرم و صمیمانه با افراد به آب و آتش میزنند. در چنین حالتی، افراد به رئیس خود فقط به چشم مافوق و کنترلکننده نگاه میکنند و نه یک همکار و دوست صمیمی دلسوز. روسایی که نسبت به کارکنان شان نگاه بالا به پایین دارند و برای آنها ارزش چندانی قائل نیستند در واقع دست به اشتباه مهلکی میزنند چرا که برای آنها رابطه مدیر – کارمندی، مبنایی است برای ارزشگذاری افراد حال آنکه واقعیت چیز دیگری است، مدیریت فقط یک شغل است و نباید آن را به مبنایی برای ارزشمندتر بودن نسبت به کارکنان تبدیل کرد.
آنها باید به یاد داشته باشند که حرفهای بودن بهصورت روباتیک روش خوبی برای برخورد با شخصیت و فردیت کارکنان نیست، چرا که در این حالت یک رئیس نه میتواند بر کار افرادش تمرکز کند، نه بر زندگی فردی آنها بهعنوان یک انسان. بنابراین، یک رئیس، مدیر یا رهبر باید تمام وجودش را برای تمرکز و دقت بر تمام وجود یک فرد به کار گیرد تا بتواند رابطهای سازنده و مستمر با او بنیان گذارد. با این همه باید دانست که دقت بر تمامیت شخصیت و کار افراد تنها به مواردی همچون به یاد داشتن روز تولد یا نام اعضای خانواده او محدود نمیشود. بلکه مواردی همچون به یاد داشتن آنها در روزهای خاص و در جریان رویدادهای اجتماعی و توجه به احساسات و عواطف آنها در موقعیتهای مختلف را نیز در میگیرد. یک رئیس باید با کارکنانش گفتوگوهای «واقعی» داشته و در این گفتوگوها «من واقعی» کارکنانش را به خوبی بشناسد و با آنها رابطهای انسانی برقرار کند. او باید بداند چه چیزهایی برای هر کدام از افرادی که بهطور مستقیم به او گزارش میدهند مهم است و هر کدام از آنها نسبت به چه چیزهایی حساس هستند و چه عاملی آنها را تشویق میکند تا هر روز صبح با امید و انرژی فراوان از خواب بلند شده و با اشتیاق به محل کارشان بروند.
به چالش کشیده شدن مدیران و کارکنان
همان طور که ارزش قائل شدن برای کارکنان و نگاه کردن به آنها بهعنوان یک انسان و اتخاذ رویکرد اخلاق مدارانه در محل کار دارای اهمیت و پیامدهای مثبت فراوانی است به همان اندازه، به چالش کشیدن دیگران و تشویق آنها برای به چالش کشیدن خود نیز میتواند کمک زیادی به ایجاد و تقویت روابط مبتنی بر اعتماد بین روسا و کارکنان کند، چراکه اولا باعث میشود هم افراد به دلیل ترس از به چالش کشیدن شدن و هم مدیران به خاطر اجتناب از زیر سوال رفتن از جانب زیردستان شان به خاطر تصمیمات و اقداماتشان، کارها را با دقت و حساسیت بیشتری انجام دهند و با وسواس و دقت بیشتری کارها را به پیش ببرند، ثانیا موجب میشود تا همه افراد پس از مشخص شدن اشتباه و کم کاریهای شان به دنبال رفع نواقص و جبران اشتباه خود باشند و در نهایت گامی به جلو بردارند.
یک رئیس هنگامی میتواند در زمینه اعتمادسازی بین خود و کارکنانش موفق شود که این امکان را به وجود آورد تا آنها با خیالی آسوده و فارغ از دغدغه و توبیخ، او را به چالش کشیده و اشتباههایش را گوشزد کنند، همان طور که او باید بتواند کارکنانش را بهطور مستقیم به چالش بکشد. چنین اقدامی هر چند برای مدیران، رهبران و روسای اقتدارگرا، بسیار سخت و غیر قابل پذیرش خواهد بود اما اگر دست به چنین کاری بزنند بهطور حتم تاثیر شگرفی بر تحکیم و بهبود روابط سازنده و صمیمانه بین کارکنان و رئیس خواهد داشت و کسب نتایج بهتری را برای مجموعه آنها به ارمغان خواهد آورد. اولین کسی که باید برای به چالش کشیده شدن پیشقدم شود کسی نیست مگر خود مدیر و رئیس یک تیم کاری. هنگامی که یک مدیر دیگران تشویق کند تا او و تصمیماتش را به چالش بکشند و او را زیر ذره بین قرار دهند آن گاه میتواند از تمام کارکنانش انتظار داشته باشد تا همدیگر را به چالش بکشند و از به چالش کشیده شدن خود توسط دیگران ناراحت و ناخشنود نشوند و این چنین است که اعتماد و احترام در تمام ارکان یک مجموعه کاری شکل میگیرد و تقویت میشود.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی