دنیای اقتصاد-مترجم: مریم مرادخانی
منبع: the Cut : مشاور عزیز، طی یک سال گذشته کلی بدبیاری آوردهام. یک جراحی اورژانسی داشتم. مجبور شدم از یکی از اقوام سالخوردهام که دچار اختلال شناختی است مراقبت کنم و حالا هم دارم به ناچار طلاق میگیرم و همه اینها در چند ماه اتفاق افتاده. تا حالا، از پس این مشکلات برآمدهام اما شغلم طوری است که مشغلهام زیاد است. سرپرست یک تیم بزرگ هستم. سعی میکنم مشکلات زندگیام تاثیر زیادی روی کارم نگذارد. روز جراحیام مجبور شدم برای انجام مصاحبه به شرکت بیایم. از اینکه عملکردم مثل سابق نیست، احساس گناه میکنم. قبل از این بحرانها، از نظر عملکرد جزو بهترینها بودم و تیمم همیشه مورد ستایش بود. اما حالا حس میکنم دارم تقلا میکنم تا از پس کارهای عادی بربیایم و شاید علتش تا حدی این است که کارم، انرژی روحی زیادی میطلبد و من در حال حاضر انرژی ندارم. سعی میکنم از درگیریها دوری کنم. کارهایی که قبلا برایم آسان بود، حالا سخت است، مثل رسیدگی به درخواست کارکنانم. نگرانم که کارکنانم، اعتمادشان را نسبت به من از دست بدهند و فکر کنند توانایی مدیریتم را از دست دادهام. آنها جزئیات زندگی شخصیام را نمیدانند. به زمان نیاز دارم تا بتوانم به موضوع طلاقم که هنوز نهایی نشده، رسیدگی کنم و نمیدانم چطور از مدیرم درخواست مرخصی کنم و بگویم که باز هم برایم مشکل پیش آمده. از طرفی، با اینکه دوست ندارم مسائل شخصیام را برای کارکنانم بازگو کنم اما حس میکنم باید برای افت عملکردم دلیل بیاورم. چطور میتوانم مدیر خوبی باشم وقتی از نظر روحی نابود شدهام؟
چطور نگذاریم بحرانهای شخصی روی کارمان تاثیر بگذارد؟
پاسخ: دوست عزیز، گاهی بد نیست زندگی را آسان بگیری. فکر کنم این را قبول نداری. تو انسانی و گاهی زندگیات سختتر از همیشه میشود. در این شرایط، ایرادی ندارد اگر کارت را به خوبی و مثل سابق انجام ندهی. اگر پایت شکسته بود، قطعا از خودت انتظار نداشتی که با سرعت به این طرف و آن طرف بدوی. این در شرایط سخت هم صدق میکند. تو دچار تنش احساسی هستی و ایرادی ندارد اگر بپذیری که این شرایط روی عملکردت تاثیر میگذارد. نباید خودت را تحت فشار قرار دهی و از خودت انتظار زیادی داشته باشی. بعضیها زیادهروی میکنند اما از نامهات پیداست که تو از آن دسته افراد نیستی. تو کسی هستی که روز جراحی به شرکت آمدی، پس معلوم است وجدان کاری داری. و البته احتمالا، بیش از حد با وجدان هستی چون هنوز احساس گناه میکنی (برای روشن شدن موضوع بگویم: روزی که جراحی داری، لازم نیست سر کار بروی. باید حد و مرزهایت را مشخص کنی و ایرادی ندارد اگر در چنین شرایطی، از همکارانت انتظار همکاری داشته باشی). نگفتی چقدر سابقه داری اما چون جزو کارکنان ممتاز بودهای، به نظرم به اندازه کافی در آن شرکت سابقه داری و حسننیت خود را ثابت کردهای. پس همه باید تا حالا تو را شناخته باشند و بدانند که تو همیشه این وضعیت را نداری.
اگر مدیرت انسان معقولی است، با او صحبت کن. به او بگو که دوران سختی را گذراندهای و حالا هم یک طلاق پیش رو داری و دوران بحرانیای را میگذرانی. بگو که داری تلاش میکنی تا تاثیری روی کارت نگذارد اما این یعنی، گاهی نیاز داری در محیط کار نباشی و در کوتاه مدت، انرژیات محدود خواهد بود (اشکالی ندارد اگر روی کلمه «کوتاه مدت» تاکید کنی. حتی اگر حس میکنی این ماجراها تا ابد ادامه خواهد داشت، منطقی است که خوشبین باشی). با توجه به پیشینهای که داری، رئیست میداند که آدم باوجدان و سختکوشی هستی و میداند که هر انسانی ممکن است گاهی بدشانسی بیاورد. بعید است که عصبانی شود و از تو بخواهد که خودت را جمع و جور کنی. احتمالا از اینکه او را محرم دانستی تشکر میکند. اما اگر واکنش مناسبی نشان نداد، مشکل خودش است، نه تو. فرض کن یکی از کارکنان ممتازت با بحران روبهرو شود و از تو کمک بخواهد. احتمالا برای آنکه شرایطش را کمی آسان کنی، تمام تلاشت را خواهی کرد، درست است؟
و حالا که صحبت از آسان کردن شرایط شد، بهتر است حجم کارهایت را کم کنی. آیا کاری هست که انجامش واقعا ضروری نباشد؟ این کارها را پیدا کن و فعلا دورشان خط بکش. اگر به اندازه کافی اختیار داری که یک پروژه کماهمیت یا اختیاری را انجام ندهی، از اختیارت استفاده کن. اگر میتوانی بعضی از مسوولیتها را به فرد دیگری بسپاری، این کار را بکن. بعضی از کارکنان برای اینکه از نظر حرفهای پیشرفت کنند، با کمال میل این مسوولیتها را خواهند پذیرفت. اجازه بده کمکت کنند و همزمان، رزومه خودشان را تقویت کنند. اما اگر اختیارات کافی نداری، کاملا منطقی است که نزد رئیست بروی و بگویی: «چون تا چند ماه آینده، توانایی زیادی ندارم، اگر امکانش هست پروژه Z را کمی عقب بیندازیم، یا کمی آن را سادهتر کنیم یا کلا لغو کنیم.» البته قطعا محدودیتهایی وجود دارد اما اشکالی ندارد اگر تصمیم بگیری در این شرایط، کمی خودت را کنار بکشی. البته نه برای همیشه. مثلا میتوانی سه تا از پروژههای مهم مدیریتی را انتخاب کنی و تا سه ماه آینده روی همانها تمرکز کنی. بالاخره یک روز به بقیه کارها هم خواهی رسید اما اگر برای چند ماه، کمی به خودت استراحت دهی، تیمت از هم فرو نخواهد پاشید.
کارکنان را تا حدی در جریان بگذار تا بدانند در زندگیات چه خبر است. نیازی نیست خودت را معذب کنی و بیش از حد وارد جزئیات شوی. یک شرح کلی کافی است. میتوانی بگویی: «مدتی است با مشکلاتی در زندگی خانوادگیام درگیرم که کلی وقت و انرژیام را گرفته. میخواستم اگر گاهی به هم ریختهام یا نیاز دارم خارج از شرکت باشم یا اگر از شما کمک خواستم در جریان باشید. رک بگویم. طی این دوره، کارها را اولویتبندی خواهم کرد. ممکن است تعداد کارهایی که انجام میدهم، کمتر باشد. البته این وضعیت همیشگی نیست و همه چیز به روال عادی برخواهد گشت.» این کمک میکند که اگر شاهد چیز غیرمعمولی بودند، درک کنند و بدانند که شرایط فعلا به حالت عادی برنمیگردد. این صحبتها به تو هم کمک میکند که به آرامش ذهنی برسی چون میدانی که اعضای تیمت شرایطت را درک میکنند. بهعلاوه، وقتی با آنها روراست باشی، الگوی رفتاری خوبی برایشان خواهی بود، یک رفتار سالم. آنها هم یک روز ممکن است مریض شوند، مشکلات شخصی یا خانوادگی داشته باشند یا در شرف طلاق باشند و با الگو گرفتن از مدیری مثل تو، یاد میگیرند که چطور کارشان را در شرایط بحرانی مدیریت کنند.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی