دنیای اقتصاد- مترجم: مریم مرادخانی
منبع: the Cut : مشاور عزیز، یکی از همکارانم به اسم «دانا»، که دوستم هم هست، شدیدا بیروحیه است. البته حق دارد چون راستش را بخواهید، مدیرش بیکفایت است و طی این چند سال، دوستم را به ستوه آورده. او چند بار سعی کرد شغل جدیدی پیدا کند. خودم به یکی از دوستانم معرفیاش کردم اما با اینکه رزومه فرستاد، قبول نشد. بارها هم به او پیشنهاد کردم که با چند نفر از آشنایانم ارتباط برقرار کند تا ارتباطاتش گسترده تر شود اما تمایلی نشان نداد. انگار میخواست من به جایش همه کارها را انجام دهم.
با همکاری که دائما انرژی منفی میدهد چطور رفتار کنیم؟
مشکل اصلی در حال حاضر این است که بیانگیزه بودن او، روی کار و تعاملاتش در محیط کار تاثیر گذاشته. هر وقت با او صحبت میکنم، فقط غر میزند. حتی گاهی بابت کارهایی که به او محول کرده ام گله و شکایت میکند (البته ما در یک سطح هستیم اما من مسوول بعضی پروژهها هستم). خودش در شرکت است اما فکرش جای دیگر است. کارهایش را به موقع انجام نمیدهد.چند بار به او پیشنهاد کردم با یک مربی شغلی یا آژانس کاریابی مشورت کند. اما هر بار میگوید: «راست میگویی، باید این کار را بکنم» اما کاری نمیکند.
در حال حاضر، به جز اینکه گوش شنوایش باشم، آیا کمک دیگری از دست من بر میآید؟ حس میکنم در جوابم میگویید «تو هر چه از دستت بر میآمده انجام دادهای.» اگر جوابتان این است، آیا راهی هست که نگذارم انرژی منفی اش رویم تاثیر بگذارد؟ نمیخواهم حرفی بزنم که ناراحت شود یا بگویم حق ندارد ناراحت باشد اما او تازگیها به جز شکایت از کار، حرف دیگری نمیزند و من هم یک ظرفیتی دارم. خود من هم گاهی در محیط کار کم آورده ام اما همیشه سعی کرده ام مثبت بمانم.
پاسخ: دوست عزیز، ظاهرا «دانا» در شرایطی است که کمک نمیخواهد یا نمیخواهد یک تکانی به خودش بدهد. انگار در مرحله «من از شغلم متنفرم» گیر کرده اما هنوز به مرحله «باید یک کاری برایش بکنم» نرسیده.اگر برای رفتن انگیزه قوی داشت، حداقل یکی از پیشنهادهای تو را قبول میکرد. اما او انگیزه ندارد، حالا به هر دلیلی. تو باید از رفتار او این را بفهمی. منطقی نیست که بیشتر از او برای اینکه کار پیدا کند، انرژی بگذاری. تو هم به او پیشنهاد کمک کرده ای، هم توصیه. نباید دنبال این باشی که باز هم برایش مایه بگذاری.از طرف دیگر، اینکه سنگ صبور باشی و هر روز به ناله هایش گوش کنی هم کمکی به او نمیکند. فقط باعث میشود در انرژی منفی غرق شود. دائما آه و ناله کردن، معمولا باعث میشود مشکلات ۱۰ برابر بزرگتر و غیرقابل تحمل تر جلوه کنند.البته منظورم این نیست که باید مشکلات واقعی را نادیده بگیریم. نه. اما شکایت دائمی، به خصوص به کسی که توانایی تغییر شرایط را ندارد، بیفایده است و پس از مدتی، در بلندمدت به شدت به روحیه آسیب میزند.
«دانا» فقط به روحیه خودش آسیب نمیزند. او دارد روی تو هم تاثیر میگذارد و محیط کار را ناخوشایند میکند. کار کردن کنار آدمی که دائما ناله میکند، طاقت فرساست. و این به تنهایی کافی است تا از او بخواهی که دست از ناله کردن بردارد، بگذریم از اینکه این به نفع خودش هم هست.بهترین لطفی که میتوانی در حق او بکنی این است که چشم او را به حقیقت باز کنی و به او نشان دهی که این عادت، از کنترلش خارج شده و دارد روی کارش تاثیر میگذارد. او باید با جدیت به دنبال کار بگردد اما یک چیزی او را باز میدارد. شاید به یک تلنگر نیاز دارد تا تکانی به خود بدهد.اگر فقط همکار بودید و دوست نبودید، توصیه میکردم خودت را درگیر مسائلش نکنی و فقط از او بخواهی که دست از منفیبافی بردارد چون رفتارش روی کار تو تاثیر گذاشته. اما چون دوست هستید، ارزشش را دارد که یک بار، با او صمیمانه و صراحتا درباره شرایطش صحبت کنی.می توانی بگویی: «واقعا متاسفم که در شرایط سختی هستی، هم اینجا و هم در مورد کار پیدا کردن. میدانم که سخت است. بهعنوان دوستت، احساس میکنم باید بگویم که این بیروحیه بودن دارد روی کارت تاثیر میگذارد. و من نگرانم که اگر جلویش را نگیری، روی وجهه ات تاثیر بگذارد و کار پیدا کردن در یک جای جدید برایت سخت تر شود. درک میکنم که چرا دل به کار نمیدهی اما این روحیه دارد در کارت نمود پیدا میکند، مثلا کارها را دیر تحویل میدهی. نمیدانم حواست هست یا نه اما حتی درباره کارهایی که خودم به تو محول کرده ام هم پیش خودم شکایت میکنی!»
اگر در جوابت، شروع کرد به توضیح دلایل ناراحتی اش، فراموش نکن که هدف تو متقاعد کردن او نیست که همه چیز را از دید تو ببیند. هدف این است که او را آگاه کنی، چون شاید نداند که ناراحتی اش، روی کار تاثیر گذاشته و اینکه چه چارهای بیندیشد، به خودش بستگی دارد. اگر اظهار نظر تو را نپذیرد، میل خودش است. سپس میتوانی بگویی: «من درکت میکنم اما الان چند ماه است که ناراحتی. تمرکز روی مشکلات، فقط کار کردن را برایم سخت تر میکند و به خاطر سلامت روانی خودم هم که شده، مجبورم خودم را کنار بکشم. ولی اگر در رابطه با کار پیدا کردن، کمکی از دستم بر میآید، در خدمتم.»
از آنجا به بعد، اگر باز هم به ناله کردن ادامه داد، میتوانی از اولین تاکتیک «ضد ناله» استفاده کنی و بپرسی: «حالا چه کاری میخواهی در موردش انجام دهی؟» این سوال شاید به او تلنگر بزند، شاید هم نزند اما قطعا باعث میشود حس کند تو دیگر گوش شنوایش نیستی، که هدف هم همین است. یا میتوانی بگویی: «ببخشید اما قبلا هم گفتم. من دوست دارم مثبت باشم، به خاطر آرامش ذهنی خودم» و بلافاصله بحث را عوض کنی.اگر نگرانی که این حرفها بیرحمانه به نظر برسد یا حس کند به مشکلاتش اهمیت نمیدهی، فراموش نکن که تو این حرفها را از روی دلسوزی میزنی و تاکید کردی که میخواهی در کاریابی به او کمک کنی اما به هر حال حق داری به فکر سلامت روانی خودت هم باشی. از طرفی، آدم نباید انتظار داشته باشد که دوستش تا ابد به نالههای بیپایانش گوش دهد، حتی صمیمیترین دوستش. در نهایت، یک روز باید یا برای تغییر شرایط دست به کار شود یا راهی پیدا کند که در آن شرایط شاد باشد.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی