مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
منبع: HBR : من هشت سال از عمرم را صرف ایدهای نوآورانه کردم که میدانستم به درد میخورد. ایده من نه تنها وعدههای تکنولوژیک بلکه ارزش اجتماعی نیز داشت. این ایده به افراد کمک میکرد تا در مهمترین و تاثیرگذارترین خیریهها در کشور شرکت کنند؛ اما من اجازه دادم تا این ایده در نطفه خفه شود.
ایدههای خود را دستکم نگیرید
بزرگترین دلیل تردید من ترس، مشغله زیاد یا تنبلی یا هیچکدام از سایر موانع طبیعی دیگر برای کارآفرینی نبود. دلیل من چیز دیگری بود. من این ایده را پیگیری نکردم، چرا که به نظرم ایدهای بدیهی به نظر میآمد. این مساله آن قدر برای من روشن بود که متقاعد شده بودم که فرد دیگری این ایده را عملی خواهد کرد. بنابراین تصور میکردم که این کار تلف کردن زمان و انرژی برای من خواهد بود.
اما این تفکر اشتباه بود. من به این نتیجه رسیدم که اگر به برخی از شناختهشدهترین نوآوران از جمله ایزاک آسیموف و استیو جابز گوش فراداده بودم، بهتر شناخته میشدم. من دریافتم که حتی بدیهی بودن یک بخش مشترک و حتی حیاتی از یک فرآیند، خلاقانه است. پیشنهاد میکنم چه قصد شروع یک استارتآپ را دارید و چه بخواهید تغییری در سازمانتان ایجاد کنید، از تجربه من درس بگیرید. ایدههای خود را مانند من معوق نگذارید.
من برای سالها، جمعآوری کمکهای مالی برای خیریهها را در کافهها سازماندهی میکردم. من افراد را دور هم جمع میکردم، در مورد یک هدف وارد گفتوگو میشدم و اطلاعاتی در مورد یک سازمان ارائه میدادم که در راستای این هدف راهگشا باشد. من به آنها عکس نشان میدادم، داستان تعریف میکردم و توضیح میدادم که هر خیریه چگونه کمککننده خواهد بود.
این افراد شامل بانکداران و سرمایهگذاران میشدند که اغلب موافق همکاری و کمک ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ دلاری بودند. من از آنها تشکر میکردم و از آنها میپرسیدم که آیا چک بانکی دارند یا خیر. آنها پاسخ میدادند که «چک؟ نه من ۲۵ سال دارم. من از چک استفاده نمیکنم.» بنابراین به آنها توضیح میدادم که میتوانند از طریق وبسایت در خیریه مشارکت کنند. درخواست از آنها برای جستوجو در یک وبسایت در گوشیهای موبایل در کافه موثر واقع نمیشد. بسیاری بیان میکردند که آنها قطعا این کار را در خانه و با یک کامپیوتر انجام خواهند داد. اما بهرغم نیات خوبشان، اکثر آنها این کار را انجام نمیدادند. تنها کمکهایی که من از این ایونتها جمعآوری کردم بهصورت نقدی بود و معمولا مجموعا چند صد دلار بهصورت اسکناسهای ۲۰ دلاری از هر کسی که پول نقد اضافی داشت، جمعآوری میکردم.
ضمنا، وقتی صورتحساب کافه در این ایونتهای مشابه میرسید، ما از طریق اپلیکیشنهایی مانند ونمو (Venmo) آن را تقسیم میکردیم. در این زمان بود که من دریافتم باید یک اپلیکیشن ساده وجود داشته باشد که به افراد اجازه کمک به هر خیریهای در آمریکا را بدهد.میبینید؟ بسیار بدیهی بود. بنابراین گرچه میدانستم که میتوانم تیمی را برای ایجاد چنین ابزاری گردآوری کنم، اما دریافتم که فرد دیگری آن را انجام خواهد داد. من اجازه دادم که این فرضیه من را عقب نگه دارد. در عوض، باید حس بدیهی بودن را بهعنوان دلیلی برای پیشبرد ایده در نظر میگرفتم.
سال ۱۹۹۶ استیو جابز گفته بود «وقتی از افراد خلاق بپرسید که چگونه چیزی را ساختهاند، کمی دستپاچه میشوند؛ چون در حقیقت آنها آن را نساختهاند، بلکه تنها با دید دقیقشان چیزی را مشاهده کردهاند که دیگران نمیتوانند. پس از مدتی آن چیز جدید برایشان کاملا واضح و بدیهی به نظر میرسد، چون آنها توانایی ایجاد ارتباط بین تجارب مختلف خود را دارند و میتوانند با این کار، چیزهای جدید خلق کنند.»
سال ۱۹۵۹ بود که ایزاک آسیموف در مورد این نکته نوشت که چگونه این ایده در تئوری «تکامل به وسیله انتخاب طبیعی» بهکار برده شد که بهطور مستقل توسط چارلز داروین و آلفرد والاس خلق شده بود.
هر دوی این مردان سفر کرده بودند و تنوع زمین و زندگی حیوانات را مشاهده کرده بودند. آسیموف گفته بود که «وقتی ارتباط بین چند بخش ایجاد شود، بدیهی میشود.» او اذعان کرده بود که زیستشناس معروف، توماس اچ.هاکسلی پس از خواندن کتاب «خاستگاه گونهها» اثر چارلز داروین باید فریاد میزد که «چقدر احمق بودم که به این موضوع فکر نکرده بودم.»
مقالهای که در دانشگاه مینهسوتا کار شد، استدلال میکند تشخیص بدیهی بودن یک ایده بخش مهمی از یکی از «پنج مرحله فرآیند خلاقانه» است.اما نکتهای که وجود دارد این است که پاسخهای «بدیهی» برای اکثر افراد بدیهی و واضح نیستند و علت آن تا حدی این است که اکثر افراد در مورد سوال فکر نمیکنند.
ایدهها تنها به ذهن کسانی میرسند که مشکل را میشناسند و به دنبال راهحلهای نوآورانه هستند. همانطور که دنیل اسمیت نویسنده کتاب «چگونه مانند اینشتین فکر کنیم» توضیح میدهد «حتی اینشتین هم اگر مشکل اشتباهی داشت، نمیتوانست یک راهحل پیدا کند. شما باید یک مشکل فعال داشته باشید؛ مشکلی که به راهحلهای خلاقانه اجازه میدهد تا متفاوت از انتظارات ابتدایی شما ظاهر شوند.»
در نهایت، من ایدهام- تاسیس Givz- را دنبال کردم (اپلیکیشنی که هوشمندترین، آسانترین و سریعترین روش برای کمک به هر خیریهای در آمریکاست) و این تجربه به من کمک کرد تا برای برخی بازخوردها از سوی شرکا و ذینفعان آماده شوم و بدانم که بدیهی بودن نمیتواند مانع از دنبال کردن یک ایده شود.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی