نویسنده: سید کامران باقری
مشاور مديريت نوآوری
چرا شرکتهای ایرانی نوآوری نمیکنند؟
بله. آینده شرکتمان در گرو نوآوری است. باید تعدادی از کارکنان و مدیران خوشفکر را انتخاب کنیم و یک کارگروه ویژه تشکیل دهیم. بودجهای هم برای طرحهای نوآورانه و فعالیتهای این کارگروه کنار بگذاریم. من هم بهعنوان مدیر عامل حتما زمانی را در هفته به کارگروه نوآوری اختصاص خواهم داد. باید مسیر فعلی حرکت شرکت را تغییر دهیم!»
هنر خدادادی!
جملات فوق را از مدیرانی میشنویم که به نقش نوآوری در بقا و رشد کسبوکارشان باور آوردهاند و مصمم شدهاند که برای حرکت شرکتشان به سمت نوآوری، گامهای عملی بردارند. اما آنچه در این جملات دیده نمیشود، علم و تجربه مدیریت نوآوری است. قرار است بدنی نیمهجان جراحی و مداوا شود، اما اقدامکننده فاقد دانش و تجربه پزشکی و جراحی است و خود را از این دانش و تجربه بینیاز میبیند. قرار است آستینها را بالا زده و پزشکی را با اتکا به حس ششم و هوش ذاتی خود تجربه کند. نتیجه قابل پیشبینی است: مرگ بیمار نیمهجان یا صرف زمان و هزینه چند برابری برای مداوای وی آن هم با درد فراوان.
عدم رجوع به علم مدیریت نوآوری، یکی از دلایل رایج ناکامی شرکتهای ایرانی در حرکت به سوی نوآوری است. نتیجه این عدم رجوع در بسیاری از موارد، صرف زمان و منابع فراوان و آزمون و خطا در راه نوآوری است.
شاید شرکتی بتواند با سعیوخطا بهصورت موردی نوآوری کند، اما طراحی فرآیند نوآوری در شرکتها بدون استفاده از علم مدیریت نوآوری شدنی نیست. فراموش نکنیم که مدیران این شرکتها معمولا از توان فنی بالایی در حوزه تخصصی خود برخوردارند و تجربه مدیریتی خوبی دارند. با وجود این، معمولا تجربه عملی کافی در زمینه نوآوری سازمانیافته و نظاممند ندارند. به همین دلیل، اتکای صرف به حس ششم مدیران در مسیر نوآوری، معمولا به فرصتسوزی میانجامد. با وجود این، بیشتر شرکتهایی که در ایران به دنبال نوآوری میروند (که البته تعداد آنها کم است و در اقلیت هستند)، مسیر مبتنی بر حس ششم و آزمونوخطا را برای تحقق نوآوری در شرکت خود انتخاب میکنند.
چگونه ممکن است شرکتها خودشان را از گنجینه علم مدیریت نوآوری بینیاز ببینند؟ علمی که حاصل چند دهه تلاش برای شناخت سازوکارها و پیچیدگیهای نوآوری در دنیای کسبوکار است. در طول سالهای گذشته، تجربه هزاران هزار شرکت در مسیر نوآوری مستند و تحلیل شده و آموزههای آنها استخراج و مستند شده است. هم شرکتهایی که به اتکای نوآوری مسیر رشد را با سرعت پیمودهاند و فاصله خود را با رقبای بازار زیاد کردهاند و هم شرکتهایی که در این راه ناکام ماندهاند، مطالعه شدهاند.
هر ساله هزاران پژوهشگر در حال بررسی نوآورترین شرکتها و رویکرد متفاوت آنها هستند. اینکه نگاه مدیران این شرکتها به نوآوری چگونه است؟ چگونه برای نوآوری برنامهریزی میکنند؟ تحول نوآوری را از کجا شروع میکنند؟ بودجه نوآوری را چگونه تخصیص میدهند و چگونه بر هزینهکرد مناسب آن نظارت میکنند؟ فعالیتهای نوآورانه را چگونه سازماندهی میکنند؟ چگونه با دیگر شرکتها برای نوآوری همکاری میکنند؟ برای بهبود فرهنگ نوآوری در سازمان خود چه میکنند؟ و...
از سوی دیگر، تجربههای هزاران شکست در مسیر نوآوری هم مستند شدهاند. اینکه چرا برخی شرکتها نمیتوانند از شیوهها و ذهنیتهای سنتی خود فاصله بگیرند؟ چرا علائم و نشانههای تغییر بازار، رقبا و نیاز مشتری را نمیبینند یا واکنشی به این تغییرات نشان نمیدهند؟ چه عواملی انگیزه کارکنان آنها برای نوآوری را از بین میبرد؟ چرا برخی شرکتها، با وجود نوآوری نمیتوانند در بازار نسبت به رقبای کپیکار خود موفقتر عمل کنند؟ چرا برخی پروژههای نوآورانه در میانه راه ناکام میمانند؟
جواب بسیاری از پرسشهای بالا به سادگی در مقالات و کتابهای مدیریت نوآوری آمده است. پس چرا باید شرکتها خود را از این دانش با ارزش محروم و چرخ را دوباره اختراع کنند؟
نباید فراموش کرد که نوآوری یعنی فاصله گرفتن از دنیای شناختهها و پاگذاشتن در وادی ناشناختهها. انجام کارهایی برای نخستین بار که با کارهای پیشین تفاوت شکلی و ماهوی دارند. از همین رو، نوآوری به خودی خود فرآیندی پرریسک است و بسیاری از ایدههای نوآورانه هیچگاه به بازار نمیرسند. از هر هزار ایده که در شرکتهای نوآور مطرح میشوند فقط تعداد اندکی مسیر توسعه را تا انتها طی میکنند و در بازار موفق میشوند. علم مدیریت نوآوری، که نتیجه بررسی تجربیات موفق و ناموفق قبلی و استخراج آموزههای آنهاست، راهی برای مدیریت بهتر این فرآیند پرخطر و کاهش ریسک ذاتی آن است. بدیهی است که بیتوجهی به این دانش انباشته بشری، شانس عدم موفقیت یا صرف زمان و هزینه اضافی در مسیر نوآوری را به مراتب افزایش میدهد.
به تجربه باید بگویم که به کار نگرفتن علم مدیریت نوآوری در شرکتهای ایرانی بسیار فراگیر است و این عمر بیش از اینکه از جنس رو برگرداندن آگاهانه باشد، از جنس بیاطلاعی از وجود چنین علمی و منافع بالقوه آن است. اما نتایج این عدم رجوع به علم مدیریت نوآوری تاکنون برای صنعت کشور بسیار دردناک بوده است. از آن دردناکتر این است که پیامدهای این بیتوجهی به پای امکانناپذیری نوآوری در ایران نوشته میشود. یعنی شرکتها تنها بر اساس حس ششم و سعی و خطا وارد کارزار نوآوری میشوند. در بسیاری موارد، به علت رعایت نشدن اصول اولیه و بدیهی مدیریت نوآوری، تلاشهای مربوطه ناکام میماند و تمام زمان، انرژی و هزینههای مربوطه به هدر میرود. در نتیجه شرکتها بعد از بالارفتن هزینههای شکست، تمام فعالیتهای نوآورانه را متوقف میکنند. سپس نتیجه میگیرند که محیط کسبوکار ایران برای نوآوری مساعد نیست! متاسفانه بیان همین گزاره در جلسات همفکری و هماندیشی مدیران صنعت باعث میشود که دیگر شرکتها هم از ورود به کارزار نوآوری هراسان شده و عطایش را به لقایش ببخشند!
بنابراین شرکتها در مسیر حرکت خود به سوی نوآوری باید برنامهای برای آشنا کردن مدیران و کارشناسان خود با علم مدیریت نوآوری داشته باشند تا آزموده را نیازمایند. راه اجتناب از بسیاری از تلهها و مواجهه با بسیاری از چالشهای نوآوری در این علم مستند شده است. برای شروع، مهم است که شرکتهای ایرانی، نوآوری را نه هنری خدادادی که علمی قابل یادگیری و مهم بدانند.