دنیای اقتصاد- مترجم: مهدی نیکوئی
رئیس امور آموزشی مدرسه کسبوکار وارویک توضیح میدهد
در عصری پرتلاطم زندگی میکنیم و رهبران کسبوکارها مجبور هستند برای بقا در چنین شرایطی به مهارتهای مختلف، تلاش برای پایداری و راهکارهای مختلف سازگاری با دیجیتالی شدن چنگ بزنند. در محیطهای دانشگاهی هم آموزشدهندگان به سختی میکوشند تا برای رهبران کسبوکارها، دانش و ابزار لازم را برای فعالیت در این دوران پرتلاطم فراهم سازند. مدرسه کسبوکار وارویک (Warwick) یکی از این موسسات دانشگاهی است که برنامههای آموزشی جدیدی برای مدیران و رهبران کسبوکارها در نظر گرفته است. تیم وری (Tim Wray)، رئیس امور آموزشی این موسسه، در این باره برای ما توضیح میدهد:
توجه به محیطزیست و جامعه؛ رمز بقای کسبوکار
سلام! ممنون که در برنامه کاری پرفشار خود، زمانی به گفتوگو با ما اختصاص دادید. اگر ممکن است مصاحبه را با گفتن چند کلمه درباره روزهای کاری خود شروع کنیم. یک روز کاری معمولی شما چه شکلی است؟
شاید گفتن آن کلیشه باشد، اما هیچ دو روزی شبیه هم نیست! تنوع وظایف بهعنوان رئیس امور آموزشی مدرسه کسبوکار وارویک، یکی از جذابیتهای بزرگ کار برای من بوده است. برای شروع، باید به این موضوع اشاره کنم که ما دو شعبه در دانشگاههای وارویک و شارد لندن داریم. اما با توجه به آنکه با موکلان جهانی مختلفی هم همکاری میکنیم، ممکن است صبحها در هر گوشهای از جهان از خواب بیدار شوم. یک روز ممکن است زمانم با یک موکل بر سر فرآیندی بهشدت خلاقانه برای طرحریزی یک مداخله یادگیری بگذرد و روز دیگر به تدوین رویهها و کمیتههای دانشگاهی بپردازیم. از طرفی، بهدلیل آنکه پروژههای موازی فراوانی را با همکاران پیش میبریم، همواره تعاملی فیزیکی یا مجازی با آنها در جریان داریم. اغلب فشار کاری بسیار زیاد است و همه چیز به سرعت پیش میرود و باید خودت را با شرایط وفق دهی. با توجه به این شرایط، دوست دارم هر جا که هستم، چند ساعت پیش از آغاز روز کاری پشت میز خود آماده شوم و پیشنیازهای آن روز را آماده کنم. این ساعات اولیه صبحگاهی، زمانی مهم برای من است تا مطمئن شوم بر مهمترین اولویتها متمرکز هستم.
مدرسه کسبوکار وارویک، علاوه بر دورههای آموزشی مختلف برای مدیران، مدارک و گواهینامههای جداگانهای هم در نظر گرفته است. میتوانید به ما بگویید چه دلایلی باعث شده تا مدرسه کسبوکار شما به فکر برگزاری دورههای آموزشی جداگانهای بیفتد؟
ما به تازگی یک نظرسنجی گسترده از فارغالتحصیلان خود انجام دادیم که طبیعتا در نقشهای مدیریت عالی در گوشهوکنار جهان بهکار مشغول هستند. از آنها پرسیدیم که مهمترین چالشهایی را که پیش رو دارند (چه از نظر سازمانی و چه از نظر فردی بهعنوان یک رهبر سازمانی) برای ما توضیح دهند. ما میخواستیم از شرایط آنها آگاه شویم و تواناییشان را برای غلبه بر چالشها افزایش دهیم.
کلیدیترین حوزههای مشخص شده در این نظرسنجی، حوزههای رهبری، اجرای استراتژی و ایجاد قابلیتهای دیجیتال بود. با آگاهی از این چالشها، برنامههای آموزشی جداگانهای برای مدیران در نظر گرفتیم. در این برنامههای آموزشی که مدارک و گواهینامههای جداگانه خود را دارند، در کنار آموزشهای کلی که در رشتههای تحصیلی مختلف به مدیران داده میشود، به هر کدام از موضوعات نامبرده شده بهطور عمیق پرداخته میشود. این برنامههای آموزشی در قالبی یکساله طراحی شدند و با توجه به ماهیت انعطافپذیرشان، حتی برای پرمشغلهترین مدیران هم مناسب هستند.
گواهینامه «رهبری استراتژیک» شما نهتنها به چالشهای رهبری و اجرای استراتژی در روزگار پرنوسان کنونی میپردازد، بلکه بر این موضوع تاکید میکند که دیگر، استراتژی یک فعالیت صرفا بالا به پایین نیست. میتوانید این موضوع را برای ما تشریح کنید؟
ما میدانیم که در جهان امروز، ماهیت رهبری سازمانی بهطور عمدهای تغییر کرده است. مدتها است که خبری از یک رهبر سازمانی دانای کل وجود ندارد که بتواند همه کارها را به تنهایی اداره کند. اکنون زمان آن رسیده که (وظایف) رهبری سازمانی را در بخشهای مختلف سازمان توزیع کنیم و در اغلب موارد، موکلان ما هم بهدنبال آن هستند که توانمندیهای رهبری را در تمام سطوح سازمانی خود داشته باشند. اگر به سازمانهایی که در این زمینه دستاوردهای خوبی داشتهاند (مانند جنرال موتورز) نگاهی بیندازید، متوجه میشوید وضعیت بازار سهام آنها از شرکتهای مشابه بهتر است. با این شرایط، باید این موضوع را به رسمیت شناخت که علاوه بر توانمندیها و قدرت رهبران و مدیرانعالی سازمانها، نیاز است که رهبری و وظایف آن در سطوح مختلف سازمان توزیع شده باشد.
در محیطهای پرتلاطم کسبوکار، اگر کارکنان در مرزهای سازمانی قرار گرفته باشند، به بازار و رقبا نزدیک باشند و بهطور مستقیم با مشتریان تعامل کنند، فرصتها را پیش از هر فرد دیگری میبینند. اینکه چگونه این افراد را توانمند و پرتحرک کنیم که هر کدامشان بتوانند بهطور جداگانه به بررسی اوضاع پرداخته و به تدوین یک استراتژی جدید کمک کنند، موضوعی است که در دورههای آموزشی مدیریت استراتژیک به آن میپردازیم.
شما یک دوره آموزشی هم به «استراتژی و نوآوری» اختصاص دادهاید. چه عاملی باعث شد این دو حوزه را به هم ربط بدهید؟
ما میدانیم که تمام بخشهای اقتصادی جهان با تغییرات و تلاطمهای فراوانی مواجه هستند. نوآوریهای فنی باعث شده تا تمام صنایع تحتتاثیر قرار بگیرند و ضمن کوتاه شدن طول عمر محصولات و خدمات، کل ماهیت کسبوکارها هم در زمان کوتاهی تغییر کند. زمانی که این چنین تغییرات و ابهامها افزایش مییابد، استراتژی سازمانی به جای تحلیل و برنامهریزی، بر آزمایش و کشف متمایل میشود. ما مجبور هستیم که آینده را کشف کنیم و مجموعهای از پروژهها را پیش ببریم که امیدواریم شیوه نوظهور کسبوکارها در آینده باشند. تمام این موارد نیازمند یک ذهنیت جدید است. به همین دلیل است که به نقش رهبری در ایجاد یک فرهنگ جدید سازمانی هم توجه کردهایم. فرهنگی که باعث شود، تمام کارکنان سازمان، بهصورت طبیعی و داوطلبانه بهدنبال نوآوری و یافتن آینده کسبوکارها بروند. به همین شکل، استراتژی نیز بهطور روزافزون یک ماهیت ظاهر شونده به خود میگیرد و قابل برنامهریزی نیست. ما در برنامهآموزشی استراتژی و نوآوری خود میکوشیم تا توانمندیهای لازم را در سازمانها، رهبران سازمانی و کارکنان آنها ایجاد کنیم تا بتوانند خود را با ماهیت جدید استراتژی و محیط، سازگار سازند.
جهان امروز، یک ویژگی تغییرناپذیر دارد و آن هم خود تغییر است. به نظر میرسد که دوره آموزشی «تغییر سازمانی» مدرسه کسبوکار شما، تناسب فراوانی با جهان امروز دارد. اما چگونه به مدیران و رهبرانی که از بخشهای مختلف اقتصادی هستند، آموزش میدهید که با این چالش مواجه شوند؟
پژوهش ما روی جامعه فارغالتحصیلان خود که از مدیرانعالی در سازمانهای مختلف جهان بودند، نشان میدهد که یکی از مواردی که بهشدت برای آنها اهمیت دارد، پل زدن بین دانش و اجرا است. ما میدانیم که ۸۰ درصد از استراتژیهایی که تدوین میشوند، خاک میخورند و چالش اصلی، اجرای آنها است. به یاد میآورم که یکی از مدیران بسیار موفق به من گفت: «ترجیح میدهم یک استراتژی خوب داشته باشم که خوبتر از آن اجرا شود؛ تا آنکه یک استراتژی نبوغآمیز داشته باشم که اجرا نشده باشد.» بنابراین، از بین بردن خلأ بین دانش و اجرا، یکی از مسائل بهشدت مهم برای مدیران است و به همین دلیل، کوشیدهایم تا در دوره «تغییر سازمانی» به آن بپردازیم.
البته، نمیتوان یک راهکار کلی برای اجرای استراتژیهای مختلف در سازمانها و صنایع مختلف ارائه کرد. در حقیقت، میتوان گفت که هر شرایط تغییر، منحصربهفرد است و نیاز به رویکرد متفاوتی دارد. آگاهی از این شرایط متفاوت و داشتن هوش زمینهای، یکی از ویژگیهای لازم برای رهبری تغییر موفقیتآمیز است. ما تلاش میکنیم به شرکتکنندگان در کلاسهای خود بیاموزیم که با ابهام و شرایط مختلف فعالیتشان (مانند چشمانداز ذینفعان، توازن قدرت در سازمان، دستاورد تغییرات پیشین و تعیین آنچه نیاز است ثابت بماند و آنچه نیاز است تغییر کند) تصمیم گرفته و براساس آنها سازمان خود را به پیش ببرند.
این روزها، مفاهیمی مانند پایداری و حفاظت از محیطزیست، در اذهان عمومی و همچنین در محیطهای کسبوکار رواج بسیاری یافته است. به نظر شما، کاربرد این مفاهیم برای رهبران کسبوکارهای امروزی چیست؟ فعالان حوزه آموزش چه کمکی میتوانند بکنند؟
یکی از حوزههای کلی پژوهشهای ما، درک این موضوع است که شرکتها چگونه میتوانند چالشهای جهانی پایداری را در استراتژی کسبوکار، اقدامات مدیریتی و سیستمهای حاکمیت سازمانی خود به کار بگیرند. در حقیقت دوره مدیریت تکمیلی ما (MBA) به همین دلیل بهعنوان بهترین دوره آموزشی جهان در زمینه پایداری و توجه به اهداف زیستمحیطی و اجتماعی انتخاب شده است.
پژوهشهای ما نشان میدهد که توجه به پایداری و اقدامات سبز، میتواند شرکتها را از بدترین آثار فروپاشی اقتصادی مصون کند. کسبوکاری که رویکردی اخلاقی در پیش گرفته باشد و ارزشهای اخلاقی واضحی داشته باشد، میتواند مشتریان وفاداری به دست آورد و سودآوری باثباتتری داشته باشد. چنین شرکتهایی آسیب کمتری از نوسانهای اقتصادی میبینند و در نتیجه، ضمن افزایش ارزش شرکت خود، از ریسک کارشان هم میکاهند. بنابراین چنین رویکردی در کسبوکارها نهتنها نتیجه بهتری برای محیطزیست دارد، بلکه برای خودشان هم بهتر است.
اکنون که به پایداری و محیطزیست اشاره شد، میتوان گفت که رهبران سازمانی، بهطور کلی مسوولیت اجتماعی بیشتری دارند و به اصطلاح باید، سازمانهایی همهشمول ایجاد کنند؟
بله. در یک پژوهش، از مردم درباره میزان اعتمادشان به گروههای مختلف پرسیدیم. رهبران کسبوکار در رتبه یکی مانده به آخر قرار گرفتند و فقط سیاستمداران مورد اعتماد کمتری بودند! با این شرایط، کار فراوانی باید انجام دهیم تا بتوانیم اعتماد و اطمینان جامعه را دوباره بهدست آوریم. اولین گام، درک این موضوع است که نفع جامعه، حتی اگر در حد سودآوری و ارزشآفرینی برای ذینفعان در نظر گرفته نشود، باید مورد توجه قرار بگیرد. البته همانطور که پیش از این اشاره کردم، بهدلیل اهمیت جامعه به مسائلی مانند گرمایش جهانی و اخلاقیات، کسبوکارهای اخلاقمدار و مسوولیتپذیر میتوانند همزمان سودآور هم باشند. از طرفی، نگهداشت و حفظ کارکنان ارزشمند هم برای شرکتهای پایدار و مسوولیتپذیر، راحتتر است. موفقیت در آن است که کسبوکارها، راهی برای نفع رساندن به کل جامعه پیدا کنند.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی