دنیای اقتصاد- مترجم: علی ملکی
تهیه شده در موسسه معنا
منبع: Mckinsey : مدیرانعامل جدید اغلب دو پیام متناقض میشنوند: اول، جایگاهشان را به خاطر اینکه دوره تصدی آنها تمام شده و زمان به نتیجه رسیدن است، تهدید شده مییابند؛ دوم، از آنها خواسته میشود ضمن حفظ منافع کوتاهمدت، برنامه بلندمدتشان را نگه دارند. البته این کار شدنی اما دشوار است و نتایج میتواند تلخ و شیرین باشد. شرکتهایی که مدیران آنها تمرکز را روی دیدگاه بلندمدت تغییر دادند، در ابتدا عملکردشان نسبت به همتایانشان پایینتر بود و تنها بعد از اینکه مدیرانعامل سابق شرکت را ترک کرده بودند، موفقتر از آنها عمل کردند.
رنج کوتاهمدت برای دستاورد بلندمدت
ما برای ارزیابی بهتر این مساله از دو مرجع داده معتبر استفاده کردیم. اولی، دادههای حاصل از تقریبا٦٠٠ مدیرعامل و جزئیات دوران تصدی و عملکرد آنهاست. تحقیقات نخست از بهکارگیری این دادهها نشان داد که چگونه این شرکتها از مدیرانعامل جدیدی که در آغاز راه جسورانه عمل میکنند به احتمال زیاد از همتایانشان موفقترند. مرجع دوم دادههایی از همکاران ما در ام.جی.آی (موسسه جهانی مکینزی) با همکاری سازمان جهانی تمرکز سرمایه بر بلندمدت FCLTGlobal است. تحقیقات بر مبنای این دادهها نشان داد زمانی که شرکتها آیندهنگر باشند و مدیریت با افق بلندمدت داشته باشند، در معیارهای کلیدی مالی موفقتر از همتایان صنعت خود عمل میکنند. ما تمرکز بلندمدت را از طریق چند معیار جهتگیری در سازمان تعریف میکنیم، از جمله:
• رشد پایدار حاشیه سود،
• درآمدهای پیرو جریانهای نقدی،
• سرمایهگذاریهایی سازگارتر و بزرگتر از آنهایی که شرکتها برای کوتاهمدت مدیریت میکنند.
ما از طریق تلفیق این دو مرجع داده، توانستیم نه تنها اعمال انفرادی مدیرانعاملی که دیدگاه مدیریت بلندمدت داشتند بلکه تاثیر این تصمیمات را نیز ارزیابی کنیم.
تغییر رویکرد مدیران
اولین یافته ما این بود که تنها تعداد کمی از مدیرانعامل از رویکرد کوتاهمدت به بلندمدت گرویدند. از سال ۲٠٠۱ تا ۲٠۱۴، کمتر از ٨٠ شرکت در نمونه ٦٠٠ تایی ما و فقط ۲٥ شرکت از آنهایی که مدیرانعاملشان تازه انتخاب شده بودند در این گروه قرار گرفتند (این ۲٥ مدیرعامل، شرکتهای مولتی میلیارد دلاری در صنایع مختلف را رهبری میکردند). این مساله ارزش تعمق را دارد، چراکه تحقیقات ام.جی.آی به روشنی حاکی از آن است که هر مدیرعامل باید بهدنبال تغییر افقهای فکریاش باشد. بهطرز جالبی، مدیرانعامل جدیدی که به تمرکز بلندمدت- ۴ درصد از نمونه ما- گرویده بودند حتی کمتر از آنهایی بودند که واقعا عملکردی استثنایی داشتند. این مدیران سختکوش، که ٥ درصد برتر در نمونه ما بودند، افزایش ٥ برابری در بازدهی سرمایه نهایی سهامدارانشان را طی مدت تصدیشان ثبت کرده بودند. بهعلاوه، مدیرانعاملی که تمرکزشان را از رویکرد کوتاهمدت به بلندمدت تغییر دادند، تا حدی نویدبخشتر از دیگر مدیران عاملی بودند که بالاترین رده شغلی را در شرکت دیگری در صنعت مشابه در اختیار داشتهاند.
آنها احتمالا به این اعتمادبهنفس رسیدهاند که با مدیریت گذشته شرکت همسو بوده و همانطور که به پایان دوره تصدیشان میرسند، میراثی از خود بر جای گذارند. همچنین، نگاه بلندمدت و جسورانه دست در دست هم میدهند تا مدیران رویکردشان را تغییر دهند؛ نتایج پایانی ما نشان میدهد، مدیران عامل جدیدی که به مدیریت بلندمدت تغییرجهت دادند اقدامات استراتژیک بیشتری نسبت به میانگین مدیرانعامل در نمونه ما انجام دادند (۲/ ٣ در برابر۴/ ۲). جایگاه اینان بهعنوان پیشروان تغییر، به این مفهوم است که آنها بیشتر بهدنبال فعالیتهایی با جهتگیریهای بلندمدتی بودهاند که در تحقیقات مشخص شده. برای مثال، این مدیران بیشتر در پروژههای اساسی سرمایهگذاری کردند؛ بهخصوص زمانی که شرکتهای همتایشان در حال کاستن هزینهها حتی به قیمت از دستدادن اهداف فصلی بودند. خصیصه دیگر توانایی افزایش حاشیه سود پایدار بود. نگاهی ورای کاهش هزینه صرف برای پشتیبانی از حاشیه سود و دنبال کردن رشد در مناطق و محصولات جدید؛ بنابراین درآمدها همگام با افزایش سودسهام افزایش یافتند. آخرین خصیصه پیشتازان تغییر رویکرد به نگاه بلندمدت، توانایی برای تولید درآمدهای ارزشمند بود که بهجای تکنیکهای حسابداری در جریانهای نقدینگی نمود یافت و در این راه اشاره به گروههای بالاسری به جهت اهمیت عملکرد عملیاتی قدرتمند دارد.
تاخیر در «رضایتمندی»
در مدت تصدی مدیران عامل با رویکرد بلندمدت، به روشنی دریافتیم که اقدامات جسورانه آنها، در بازده سرمایه نهایی سهامدارانشان نتیجهای نداشته است. به این معنا که آنها بهتر از همتایانشان عمل نکردند، در واقع، عملکردشان کمی هم ضعیفتر بود. درحالی که بهنظر میرسد اقدامات آنها در نهایت در عملکرد شرکت پدیدار میشود. وقتی که بازه زمانی تحلیلمان را به ٣ تا ۴ سال بعد از مدت تصدی این مدیران عامل تمدید کردیم، دریافتیم که شرکتهای آنها کمی موفقتر از بقیه نمونهها، با یک درصد رشد در نرخ بودند. تحقیقات بیانگر این است که برای مدیرانی که در ابتدای دوران تصدیشان اقدامات جسورانه انجام دادند عملکرد ضعیف در بازدهی سرمایه به مقدار ناچیزی قابل توجیه بود. در حالی که اندازه نمونه برای این دسته از نتایجِ رشد، خیلی بزرگ نیستند، طبیعت تحقیقات دردست اجرا، فرصتهایی را برای نگاه تیزبینانهتر به مدت زمان و ماهیت حرکات مدیرانعامل و تأثیر آنها روی عملکرد شرکت فراهم خواهد کرد.
گرایش به چارچوب ساختارمند
این دوگانگی از تاخیر پاداشها در قلب بحث حول نظام سرمایهداری بلندمدت نیز وجود دارد. این برای مدیرانعامل جدید ترسآور است که تصمیماتی بگیرند که میدانند باعث تولید ارزش در بلندمدت خواهد شد اما در این فرآیند دردسرهای کوتاه مدتی بهوجود میآید که ممکن است دوران تصدیشان را تحتالشعاع قرار دهد. میزان مخاطره آمیزبودن این تصمیمات چشمگیر است. شرکتهایی که از سال۲٠٠۱ تا ۲٠۱۴ برای هدف بلندمدت کار میکردند، به سود سالانه ۴۷ درصد و درآمدی ٣٦ درصد بالاتر از همتایان با اهداف کوتاهمدت دست یافتند. اما مشقت در رسیدن به این منافع مهم است و به احتمال زیاد به تشریح چرایی اینکه تعداد کمی از مدیرانعامل شرکتهایشان را به سمت اهداف بلندمدت سوق میدهند، کمک میکند.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی