دنیای اقتصاد- مترجم: مریم مرادخانی
منبع: the Cut : مشاور عزیز، رئیس جدید من، کارش را از ماه ژانویه آغاز کرده است. من و همکارهایم نگران و ناراحتیم، چون او اصلا حد و حریمی برای خودش ندارد. به مرور زمان هم شرایط بهتر نشده است. میتوانم درباره کارهایش یک کتاب بنویسم اما چند نمونه را برایتان تعریف میکنم:
چه کنیم وقتی مدیرمان حد و مرزها را نمیشناسد؟
۱. یک روز به ما گفت که میخواهد رژیم بگیرد و هدفش این است که وزنش را به نصف برساند. از من و همکارانم خواست به او تذکر دهیم و حواسمان باشد که طبق برنامه پیش برود. یک بار که همراه غذایش یک دونات خورده بود، از دست ما ناراحت بود که چرا به او تذکر ندادیم. وقتی در خوردن زیادهروی میکند، انتظار دارد چیزی بگوییم، اما یک بار که یکی از همکارانم، او را در حال خوردن شکلات دیده بود و تذکر داده بود، از دست همکارم ناراحت شده بود. این کارش ما را معذب میکند چون هر کاری کنیم، از دستمان ناراحت میشود.
۲. از همکارم «جین» خواسته بود لیست همه چیزهایی که میخورد و همه کارهایی که در باشگاه انجام میدهد را برایش بنویسد چون میخواست دقیقا هموزن جین شود. جین، نه متخصص تغذیه است، نه مربی و هیچگونه تجربهای در این زمینه ندارد. جین به ما گفت هیچ تمایلی به این کار ندارد، اما رئیسمان از آن دسته آدمهایی است که دوست ندارد«نه» بشنود.
۳. جلسهای تشکیل داد تا کمک کنیم در یک شبکه اجتماعی عضو شود.
۴. هم او و هم بقیه تنها زندگی میکنیم. همهمان مجردیم و بچه نداریم. به جز «مارک» که ماه آینده ازدواج میکند. وقتی رئیس این قضیه را شنید، بقیه روز را در اتاقش ماند و بیرون نیامد. بعد از چند وقت، معلوم شد که از این قضیه ناراحت شده و فکر نمیکرده رابطه مارک جدی باشد. او گفت: «مارک، کلوب مجردها را به هم زد.» او دائما درباره ازدواج و بچهدار شدن حرف میزند.
۵. شماره تلفن شخصی همه ما را دارد و بعد از ساعات کار و آخر هفتهها به ما زنگ میزند. او قاعدتا باید بهتر از ما بداند که کارهایش اشتباه است، چون مدیر منابع انسانی است. میتوانم یک لیست تهیه کنم از انواع و اقسام تخطیهایش. اگر کسی چیزی بگوید یا خواستههایش را اجرا نکند، ناراحت میشود. میگوید ما خانوادهاش هستیم و از مثالهایی که زدم کاملا پیداست که زیادی با ما صمیمی است. نمیدانیم با مافوق او صحبت کنیم یا نه، چون او مستقیما به معاون عملیاتی سازمان گزارش میدهد. با همکارانم صحبت کردم، اما همه میترسند اگر در مقابل او بایستند یا از درخواستهایش سرپیچی کنند، اخراج شوند. او اصلا دوست ندارد کسی مخالفش باشد.
پاسخ: دوست عزیز، رئیس تو مثل یک کابوس است. تو نمیتوانی همکارانت را وادار کنی که در برابر او و مرزشکنیهایش بایستند، اما میتوانی حد و مرزهای خودت را مشخص کنی و به آن پایبند باشی. این یعنی:
۱. وقتی از تو میخواهد که رژیمش را به او گوشزد کنی، چیزی در این مایهها بگو: «وای! من نمیتوانم این کار را بکنم» یا «نظر دادن درباره غذا خوردن دیگران، معذبم میکند» یا «سعی میکنم به رژیم گرفتن فکر نکنم. برای همین، ببخشید!» این را با یک لحن پرانرژی و عاری از احساس بگو، طوری که انگار میدانی قطعا حرفت را قبول خواهد کرد، چون هر انسان منطقیای حرف حساب را قبول میکند. سپس بحث را عوض کن (البته او آدم منطقیای نیست، اما استفاده از آن لحن میتواند به طرز عجیبی تاثیرگذار باشد).
۲. اگر از تو خواست در رابطه با پروفایلش در شبکههای اجتماعی کمکش کنی یا توصیههای دوستیابی به او بدهی، بگو: «خدای من! اصلا در این زمینهها تجربه ندارم. ولی میخواستم در مورد X (یک موضوع کاری) سوالی بپرسم.» اگر پافشاری کرد، بگو: «راستش را بخواهید، دوست ندارم در محیط کار در مورد این چیزها صحبت کنم. ممنون که درک میکنید.»
3. اگر درباره ازدواج و بچهدار شدن صحبت کرد، صداهایی مثل «هوم» و «اوهوم» در بیاور و سپس بحث را عوض کن و حرفش را نشنیده بگیر.
4. اگر پس از کار، در خانه به تو زنگ زد، جواب نده. اگر بعدا دلیلش را پرسید، بگو، معمولا گوشیات را شبها و آخر هفتهها خاموش میکنی یا جواب نمیدهی.
در حالت ایدهآل میتوانستی یک روز بنشینی و با او صحبت کنی و برایش توضیح دهی که چه حد و مرزهایی را در محیط کار ترجیح میدهی. اما از نشانهها پیداست که او یک کودک احساساتی است که تحملش را ندارد و احتمالا قهر خواهد کرد. راستش را بخواهی، شاید برایش بد هم نباشد؛ البته به شرطی که بعدش خودش را جمع و جور کند، اما از قرار معلوم، او آنقدر نابالغ است که اگر تو تنها کسی باشی که جلویش میایستی، ممکن است شروع کند به بدرفتاری با تو، که این از نظر حرفهای به ضررت خواهد بود. میترسم که (اگر به این توصیهام عمل کنی)، بخواهد تلافی کند، اما متاسفانه تو در این موقعیت چاره دیگری نداری. اینکه یک مدیر از کارکنان بخواهد برایش دستور غذایی بنویسند یا با او به خرید بروند، اصلا پذیرفته نیست. پس باید همین حالا مرزهایت را مشخص کنی. شاید منطقی نباشد که با او صحبت کنی. ولی خیلی روراست به او بگو که دوست نداری خودت را قاطی این کارها کنی.
اگر مافوق او آدم منطقیای است، میتوانی این گزینه را هم در نظر بگیری. یک مدیر شایسته با شنیدن این چیزها شوکه میشود. به احتمال زیاد، او با رئیست صحبت خواهد کرد و از او خواهد خواست که دست از این رفتارها بردارد (که احتمالا به رئیست بر میخورد و مدتی بدرفتاری میکند، که مهم نیست. میتوانی اعتنا نکنی). اما هیچ چوب جادویی اینجا وجود ندارد. باید تصمیم بگیری که آیا میخواهی مرزهایت را مشخص کنی یا نه. اگر از مواجه شدن با رئیست میترسی، بدان که این کار اصلا خجالتآور نیست. گاهی برای برخورد با چنین رئیسی، اینکه به او چپ چپ نگاه کنی، آسانتر است تا اینکه در مقابلش بایستی و واکنش صریح نشان دهی. تو آزادی که هر کدام از این راهها را انتخاب کنی. هر کدام که برایت مناسبتر است. اما اگر در مقابلش بایستی، احتمال موفقیتت بیشتر است.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی