مترجم: مریم مرادخانی
آیا دوستی مدیر و کارکنان در خارج از محیط کار، منطقی است؟
منبع: Forbes : من بهعنوان مربی شغلی، هر روز این سوال را از رسانهها میشنوم که «چطور به موفقیت شغلی برسیم؟» سوالات آنها معمولا پیرامون این مساله است که هنگام مدیریت بحرانهای خاص، چطور از اشتباهات جلوگیری کنیم. این مسائل غالبا پیچیدهاند و راهحل ساده و مشخصی ندارند چون معمولا با جنبههای عمیق تجربه انسان سر و کار دارند، مثل دینامیکهای قدرت (تاثیر قدرت بر نحوه تعامل افراد)، نحوه برخورد با سوگیری، حفظ سلامت روانی در دوره بحران، تعیین حد و مرزها، ابراز صداقت و غیره.
حرفهای رفتار کنید!
اخیرا شنیدهام که «الی سمیگرن»، نویسنده و منتقد، در حال تکمیل مقالهای پیرامون این موضوع است که «آیا رئیس و کارکنان میتوانند دوست باشند؟» سوالاتی که او مطرح کرده، اکتشافی و هوشمندانهاند و اتفاقا، همان سوالاتی را پرسیده که طی سالها مربیگری از کارورزان و مشتریانم شنیدهام. او برای یافتن پاسخ این سوالات با چند کارشناس مصاحبه کرد. سراغ من هم آمد. آنچه میخوانید متن گفتوگوی من با اوست که محور اصلی آن، این است که چطور میشود رابطه دوستی رئیس با کارکنان خارج از محیط کار را مدیریت کرد و چرا در اکثر موارد این تجربه با شکست مواجه میشود.
سوال اول: آیا رئیس و کارکنان باید با هم دوست باشند؟
به نظر من، پاسخ به این سوال بستگی به تعریف ما از واژه «دوستی» دارد. اینکه با رئیس و زیردستان خود رابطه دوستانه داشته باشید، عالی است. منظورم از دوستانه، یک رابطه صادقانه و صمیمانه بر اساس احترام و توجه متقابل است.
اما اگر میخواهید این رابطه را به خارج از محیط کار بکشانید، یعنی روابط اجتماعی غیرکاری داشته باشید، رئیستان را به خانه دعوت کنید و با خانوادهتان آشنا کنید، بخش اعظمی از زمان خود را با او بگذرانید و جزئیات شخصی زندگیتان را با او در میان بگذارید، باید حواستان جمع باشد و یاد بگیرید این رابطه را درست مدیریت کنید. مدیریت درست این رابطه، یعنی تعیین حد و مرزهای محکم، تا این «دوستی» بر عملکرد هر دویتان تاثیر نگذارد و در مواقعی که از نظر میزان قدرت، در یک سطح نیستید، بتوانید حرفهای رفتار کنید.
بهعنوان کسی که سالها مدیر یا معاون بوده و با مدیران و کارکنان زیادی همکاری داشته و گاهی با آنها دوست بودهام، فکر میکنم این روابط میتوانند جواب دهند، یعنی سازنده باشند و بر زندگی شخصی و شغلی طرفین تاثیر مثبت داشته باشند.
اما رابطه دوستی ممکن است تاثیر کاملا معکوسی داشته باشد (خودم چنین تجربهای داشتهام). اگر به دنبال برقراری رابطه دوستی با رئیستان هستید، باید مراقب خطراتش باشید. چرا؟ چون وقتی میان طرفین از نظر سطح قدرت، تفاوت فاحش وجود دارد و یکی از آنها میتواند موقعیت شغلی دیگری را به شدت تحت تاثیر قرار دهد، امکان ندارد که در خارج از محیط کار، دو طرف احساس برابری (و حتی تفاهم) کنند. و اگر رابطه به هر دلیلی به مشکل بر بخورد، هر دو طرف بهای سنگینی خواهند پرداخت.
سوال دوم: فرض کنید یک کارمند در محل کار با رئیسش رابطه خوبی دارد و در صدد است که یک رابطه دوستی خانوادگی را با او آغاز کند. چطور باید پا پیش بگذارد؟
تقریبا هیچ رابطهای اینطور شروع نمیشود که به دیگری بگویید: «میآیی با هم دوست شویم؟». یک رابطه به مرور پدید میآید. طرفین تمایل پیدا میکنند همدیگر را بیشتر بشناسند. شاید بعد از یک جلسه کاری، یکی به دیگری بگویید: «شما ناهار خوردید؟» موقع صرف غذا، مکالمات از چارچوب و موضوعات رسمی و کاری خارج میشود و به سمت مسائل شخصی سوق پیدا میکند. بعد طرفین به مرور احساس میکنند یک ارتباط، درک و تفاهم متقابل بینشان وجود دارد.
مردم وقتی به مناسبتهای مختلف دور هم جمع میشوند (مثل یک فعالیت اجتماعی در خارج از محیط کار)، جَو طوری است که راحتتر میتوانند «خود واقعیشان» باشند. آنها در چنین فضاهایی، آن جنبههایی از خودشان را بروز میدهند که در محیط کار، هرگز بروز ندادهاند و بدین ترتیب، روابط دوستی شکل میگیرند. وقتی یک رابطه شخصی بهوجود میآید، به مرور و بهطور طبیعی از محدوده رابطه کاری خارج میشود و از آن فراتر میرود.
سوال سوم: آیا این در مورد رئیسی که به دنبال رابطه دوستی خانوادگی با کارمندانش است هم صدق میکند؟
وقتی درباره رئیس صحبت میکنیم، یعنی کسی که در سلسلهمراتب قدرت سازمانی، از قدرت بیشتری برخوردار است، کار کمی سخت میشود. او باید مراقب باشد و درایت بیشتری به خرج دهد. وقتی یک رئیس، شروعکننده رابطه دوستی با کارمندش است، همیشه عامل قدرت در آن نقش دارد. این را نمیتوان انکار کرد. مثلا، اگر کارمند نخواهد به آن رابطه ادامه دهد اما مجبور باشد وانمود کند، چه؟
به نظر من، اگر شما دارای قدرت بیشتری هستید، بهتر است حد و مرزها را با دقت و قدرت بیشتری مشخص کنید و مستقیما به دنبال شروع یک رابطه با کارمند خود نباشید، مگر اینکه رابطه خود به خود و به مرور شکل بگیرد.
سوال چهارم: مزایا و معایب دوستی رئیس با کارکنان چیستند؟
سه مزیت کلیدی عبارتند از:
- همدیگر را بهتر میشناسید و به واسطه رابطه شخصیتان، علاقه، همدلی و احترام بیشتری بینتان ایجاد میشود.
- هر دوی شما مشارکت و تعهد بیشتری در حمایت از یکدیگر دارید، به دلیل احترام و قدردانی متقابلی که بینتان وجود دارد.
- کار، جذابتر، آرامشبخش و لذتبخش خواهد شد، چون به واسطه رابطه دوستی، شما میتوانید خود واقعیتان باشید، که در شرایط عادی، معمولا نیستید.
معایب کلیدی از این قرارند:
- اگر رابطه دوستی به مشکل بخورد، رابطه کاریتان به ناچار لطمه خواهد دید و این میتواند به ضرر طرفین تمام شود و کار کردن با کسی که به شما ضربه زده یا با شما اختلاف دارد، خیلی سخت است.
- وقتی با کسی رابطه صمیمانه و خانوادگی برقرار میکنید، بسیاری از مسائل شخصی و رازهایتان را به او میگویید و وقتی این رابطه با مشکل مواجه میشود، راز شما دیگر پیش او «محفوظ» نیست.
- حتی اگر رابطه مستحکم و مستدام باشد، نزدیکی و صمیمیت با طرف مقابل میتواند روی قضاوتهای شما درباره عملکردش تاثیر بگذارد. اگر رئیس هستید، ممکن است مرتکب رفتار تبعیضآمیز شوید و بین کارمندی که حالا دوستتان است با بقیه کارمندان فرق بگذارید و بیشتر هوای او را داشته باشید، حتی وقتی عملکردش چنگی به دل نمیزند.
- دوستی نزدیک بین رئیس و کارمند میتواند توازن تیم کارکنان را بر هم بزند. اعضای یک تیم یا واحد که این دوستی نزدیک را تجربه نکردهاند، ممکن است احساس حسودی یا طردشدگی کنند یا حس کنند در حاشیهاند، کسی آنها را به بازی راه نمیدهد و قدرشان را نمیداند.
- و در نهایت اینکه، گاهی یکی از طرفین رابطه که تعادل روحی ندارد، ممکن است قطع رابطه برایش سخت تمام شود و تصمیم بگیرد و برای تنبیه «مقصر»، دست به هر کاری بزند. این بهخصوص زمانی صحت دارد که کسی که «طرد» شده است.
این را هم اضافه کنم که یک رابطه دوستی در خارج از محیط کار، فقط زمانی جواب میدهد که هر دو طرف:
۱. از نظر احساسی بالغ باشند.
۲. شفاف و صادق باشند.
۳. در شرایط سخت، قادر به کنترل احساسات و عواطفشان باشند.
۴. دارای حد و مرزهای مشخص باشند و اگر نسبت به انجام کاری حس خوبی ندارند، بتوانند «نه» بگویند.
۵. دینامیکهای قدرت و بستر را بشناسند و برای مدیریت این دینامیکها، جسارت کافی داشته باشند.
۶. برای رسیدن به منافع شخصیشان، از دیگران سوء استفاده نکنند یا دیگران را فریب ندهند.
سوال پنجم: آیا رئیس و کارمندی که با هم دوستند باید مقررات خاصی برای رابطهشان تعیین کنند؟ مثلا «نباید خارج از محیط کار درباره کار صحبت کنیم» یا برعکس. در مورد مسائلی مثل پول و اضافه حقوق چطور؟
اینجاست که تعیین حد و مرزها ضرورت پیدا میکند. رئیس و کارمند باید قوانینی در رابطه با دوستیشان تعیین کنند، مثلا درک اینکه رئیس باید در جایگاهش انصاف و عدالت را رعایت کند و نباید بین دوستش و بقیه کارکنان فرقی قائل شود. موضوعاتی مثل پول، ترفیع، افزایش حقوق و پاداش که در محیط کار به آنها رسیدگی میشود نباید در خارج از محیط کار مطرح شوند و در محیط کار هم باید در موقعیت و زمان مناسب مطرح شوند.
به علاوه، هر صحبت، بدگویی یا درد دلی درباره بقیه کارکنان باید ممنوع باشد. چرا؟ چون اگر این صحبتها بین کارمند و رئیس رد و بدل شود، ممکن است توانایی رئیس در مدیریت و رهبری تضعیف شود و کارمند نیز نتواند مثل قبل با همکارانش کار کند.
یک بار دیگر یادآوری میکنم که اگر با کسی دوست هستید که جایگاهش در سازمان از شما پایینتر است، قدرت شما ممکن است رابطه را تحتتاثیر قرار دهد پس این قدرت نباید مورد سوءاستفاده قرار بگیرد.
سوال ششم: وقتی مدیر و کارمند با هم دوست میشوند، سایر کارکنان ممکن است تصور کنند که مدیر بین آنها و کارمند مربوطه فرق میگذارد. مدیر و کارمند مربوطه چطور میتوانند این مساله را مدیریت کنند؟
بهترین راه برای مدیریت این مساله این است که بهعنوان یک مدیر، مراقب باشید که هرگز رفتار تبعیضآمیزی از شما سر نزند که دوستتان را در جایگاهی بالاتر از بقیه قرار دهد چون اگر مرتکب این رفتار شوید، در حق بقیه بیانصافی کردهاید و وظیفه خود را بهعنوان مدیر انجام ندادهاید.
و بدانید که همه چیز به انرژی بستگی دارد و انرژیای که بین شما و دوستتان در جریان است از دید دیگران پنهان نیست. ممکن است وقتی میبینند بین یکی از همکاران و مدیرشان رابطه دوستی ایجاد شده، شاید نگران شوند یا احساس حسادت کنند. بعضیها بلافاصله اینطور نتیجهگیری میکنند که این بیانصافی و سوگیری است و شما باید مطمئن شوید که هیچکس مورد بیانصافی قرار نگیرد، وگرنه با چالش روبهرو خواهید شد و زیر سوال خواهید رفت.
سوال هفتم: آیا باید منابع انسانی را در جریان دوستیتان قرار دهید؟
به نظر من، دوستی بین کارمند و رئیس با حوزه فعالیت منابع انسانی مرتبط نیست، مگر اینکه یکی از کارکنان، از شما نزد منابع انسانی شکایت کند و ادعا کند که مورد بدرفتاری یا تبعیض قرار گرفته. در این صورت، منابع انسانی ممکن است از شما توضیح بخواهد.
سوال هشتم: یک کارمند چطور اطمینان حاصل کند که این رابطه دوستی (از جمله، زمانی که با هم در بیرون از اداره میگذرانید یا حتی اختلاف نظرهایتان)، بعدها برایش دردسر درست نمیکند؟
مدیریت رابطه دوستانه بین رئیس و همکاران، نیازمند یک ذهن قوی، کنترل هیجانات و بلوغ احساسی است. اگر میخواهید این رابطه جواب دهد، باید از نظر احساسی در سلامت باشید و بتوانید افکار و رفتارهایتان را مهار کنید تا چالشهایی که در رابطه پیش میآید، روی نحوه کار کردن یا ذهنیت شما نسبت به رئیس و قابلیت هایش تاثیر نگذارد.
بهعنوان یک رواندرمانگر و مربی، به نظر من این برای بسیاری از آدمها چالش برانگیز است. آنها وقتی با یکی از دوستانشان مشکل دارند، معمولا نمیتوانند بیطرفانه و با آرامش دربارهاش فکر کنند. آنها احساس رنجیدگی میکنند و معمولا دوست دارند او را مقصر بدانند و ثابت کنند که او اشتباه کرده و اگر کینهای و انتقامجو باشند، دوست دارند دوستشان را بیشتر برنجانند. حالا تصور کنید آن کسی که از نظر شما «اشتباه» کرده، رئیستان است. این طرز تفکر تا چه حد مخرب باشد؟
برای اینکه رابطه دوستی برایتان دردسر نشود، مراقب افکار و احساساتی که نسبت به او دارید باشید و اگر عصبانیت و دلخوری به عملکرد شما در محیط کار لطمه وارد کرد، از یک دوست یا مربی یا حتی در صورت لزوم، یک مشاور بیطرف در خارج از محیط کار، کمک بگیرید.
سوال آخر: چرا در بسیاری از موارد، رئیسان و کارکنان، دوستان خوبی برای هم میشوند؟
اولا، درک این نکته مهم است که مدیران و کارکنان هم انسانند، درست مثل من و شما. لقب یا جایگاه شغلی آنها، لزوما تفاوتی در شخصیت آنها و اینکه «که هستند» ایجاد نمیکند. ما میتوانیم هر روز در محیط کار دوستان خوبی پیدا کنیم. به هر حال ما بخش اعظمی از زمان خود را در محیط کار میگذرانیم. ما بیشتر وقت خود را در کنار همکاران میگذرانیم، حتی بیشتر از اعضای خانوادهمان. این منافع و ارزشهای مشترک هستند که ما را دور هم جمع کردهاند.
ثانیا، محیط یکی از عوامل مهم در شکلگیری رابطه دوستی است. تا حالا دقت کردهاید که در بسترهایی مثل محیط کار، انجمنهای خیریه یا فعالیتهای تفریحی، میتوانید دوستهای خوبی پیدا کنید که اگر آنها را مرتبا در آن موقعیتها نمیدیدید، شاید هیچوقت با آنها دوست نمیشدید؟
بودن در یک محیط و بستر میتواند احتمال ایجاد رابطه و صمیمیت را افزایش دهد چون شما دارید اتفاقاتی را در کنار هم تجربه میکنید که به زندگی شما هدف و معنا میدهد و معمولا دوست دارید دربارهاش حرف بزنید، جستوجو کنید یا حتی حرفهای دلتان را بیرون بریزید.
انجام کارها در کنار هم در شما احساس «تجربه مشترک، اعتبار و ارتباط» ایجاد میکند و باعث میشود درک شما از خودتان و جهان پیرامونتان عمیقتر شود. ایجاد روابط دوستانه در محیط کار میتواند تجربه حرفهای شما را غنیتر و موفقیتتان را تضمین کند یا برعکس، آن را نابود کند. مراقب باشید و با بلوغ، تعیین حد و مرزها، خونسردی و خودآگاهی، این روابط را مدیریت کنید.