دنیای اقتصاد- مترجم: مریم رضا خانی
منبع: The Cut : مشاور عزیز، من مسوول برنامهریزی کنفرانسها و جلسات آموزشی هستم. سرپرستم، «آنه»، مادری مجرد است و پسری ۱۰ ساله دارد به نام «جیک» که شرایطش خاص است و نیاز به مراقبت دارد. آنه نتوانسته فرد قابل اعتمادی را پیدا کند که جیک را بعد از ساعات مدرسه یا آخر هفتهها به او بسپارد و به همین خاطر او را به جلسات آموزشی و کنفرانسها میآورد. او از پسرش انتظار دارد خودش را سرگرم کند اما جیک فقط ۱۰ سالش است. حوصلهاش سر میرود، من یا یکی از همکارانم را پیدا میکند که سرگرمش کنیم. آنه از ما خواسته به جیک یادآوری کنیم قرصهایش را بخورد و به دستشویی برود. سر آخرین جلسه، جیک حوصلهاش سر رفت و شروع کرد به چپاندن وسایل بین درهای آسانسور که در بسته نشود.
به او گفتم بس کند و بعضی از رفتارهایش را نادیده گرفتم. تازه، وقتی داشتم میز ناهار را برای شرکتکنندگان کنفرانس میچیدم، آمد روی میز. وقتی آنه برگشت، جیک او را زد! من هم به آنه گفتم که من را هم زده اما آنه با خنده، قضیه را ماستمالی کرد و سعی کرد همه چیز را عادی جلوه دهد. وقتی ماجرا را برای یکی از همکارانم تعریف کردم، او گفت چند سال پیش، وقتی آنه تازه استخدام شده بوده، مدیر بخش قصد داشته یکی از همکاران دیگرمان به نام «باربارا» را بهدلیل عملکرد ضعیف اخراج کند. اما از آنجا که باربارا آخر هفتهها از بچه مراقبت میکرد، آنه پادرمیانی کرده بود و نگذاشته بود باربارا اخراج شود. من که در اینجا تازهکارم، فکر کردم این شرایط موقتی است و کاملا تصادفی مجبور شده بچه را به ما بسپارد اما وقتی همکارم این ماجرا را برایم تعریف کرد، فهمیدم که آنه همیشه از کارمندها برای مراقبت از بچهاش استفاده میکند. چطور به او بگویم که راحت نیستم از بچهاش مراقبت کنم، بهخصوص که شرایطش خاص است و بقیه همکارها را میزند؟ میتوانستم از باربارا بخواهم با من همراه شود اما او از مراقبت از بچه لذت میبرد. این را هم بگویم که من طی جلسات آموزشی، وقت آزاد دارم و در زمینه مراقبت از کودکان هم تا حدی تجربه دارم. اما شغل ما مراقبت از بچهها نیست.
پاسخ: دوست عزیز، همه ما میدانیم که پدر و مادرهای شاغل، بیشتر از بقیه به حمایت نیاز دارند اما اصلا درست نیست که مدیرت، از کارمندها بخواهد از فرزندش مراقبت کنند. قطعا کارفرما نمیخواهد شما وقتتان را به چنین کارهایی بگذرانید و مراقبت از بچه، کاری نیست که برایش استخدام شدهاید. اما معادلات قدرت در این شرایط بهگونهای است که تو احتمالا احساس وظیفه میکنی و نمیخواهی به او «نه» بگویی چون میترسی اگر نه بگویی، رابطهات با آنه شکرآب شود. و این یعنی او دارد از قدرتش سوءاستفاده میکند، چه بخواهد چه نخواهد (حتی اگر جیک، مبادی آداب بود، باز هم کار مادرش، سوءاستفاده از قدرت بود).
درخواست رئیس تو، کاملا یکطرفه است و تو و باربارا نمیتوانید همین درخواست را از او یا بقیه داشته باشید. اگر تو هم مثلا بچه داشتی، آیا میتوانستی او را به محل کار ببری و از همکارها بخواهی مراقب او باشند؟ بهنظرم نه. احتمالا اجازه نداشتی.
منظورم این نیست که هیچ پدر یا مادر شاغلی حق ندارد حتی در شرایط اورژانسی بچهاش را به محل کار بیاورد. گاهی مشکل پیش میآید و کارفرماها باید انعطافپذیر باشند (نه فقط در مورد پدر و مادران، بلکه در مورد همه. همه ما این روزها باید در محیط کار، بیشتر انعطافپذیر باشیم) و باید بدانیم که زنهایی که هم کار میکنند و هم بچهداری، نیاز به همدلی و حمایت بیشتری دارند. اما درست نیست که مدیران، معادلات قدرت را نادیده بگیرند.
بهعلاوه، وقتی آنه با کارمندی که از فرزندش مراقبت کند رفتار متفاوتی دارد، مشکل جدیتر میشود. گفتی که چند سال پیش، وقتی مدیر بخش خواسته باربارا را اخراج کند، آنه پادرمیانی کرده و نگذاشته. بعید میدانم مستقیما با او بدهبستان کرده باشد. مثلا گفته باشد: «اگر مواظب بچهام باشی، از اخراجت جلوگیری میکنم.» آنه حتی ممکن است خودش متوجه نباشد که تحتتاثیر کمکهای باربارا قرار گرفته. شاید کاملا ناخودآگاه از او حمایت کرده. اما اگر او هوای کسانی را دارد که از بچهاش مراقبت میکنند، این یک مشکل بزرگ است. هم برای کارفرما، هم برای کسانی که برایش کار میکنند. منصفانه نیست که بگوییم نظر من صد درصد درست است اما حتی ظاهر ماجرا هم میتواند یک زنگ خطر باشد. همین که در مورد این ماجرا ابهام وجود دارد خودش اثبات این ادعاست که مدیران نباید وارد چنین بدهبستانهایی شوند. حتی اگر آنه با باربارا برخورد متفاوت نداشته، همین که بقیه فکر کنند بین او و آنها فرق میگذارد به ضرر همه است. این باعث میشود افرادی مثل تو فکر کنند که اگر زیر بار مراقبت از بچه نروند، جایگاه حرفهایشان به خطر خواهد افتاد. باربارا هم به رفتارش ادامه میدهد. اما حتی اگر نگران جایگاهت هستی، باز هم نباید زیر بار بروی. تو برای مراقبت از بچه استخدام نشدهای و اجازه داری به آنه بگویی که دیگر این کار را انجام نخواهی داد. یک راهش این است که مستقیما به خودش بگویی: «مراقبت از جیک، وقتی خودت نیستی برایم واقعا سخت است. نمیتوانم شش دانگ حواسم به او باشد و باعث شده نتوانم روی کار خودم تمرکز کنم. خواستم به شما بگویم که اگر خواستید دوباره او را بیاورید، روی من حساب نکنید.» (اگر فکر میکنی موضوع تمرکز را باور نمیکند، میتوانی آن را نگویی. همچنین میتوانی اشاره کنی به اینکه دیگران را میزند و دفتر را به هم میریزد و تو برایت سخت است که بچه دیگران را تنبیه کنی). ممکن است نگران این باشی که حتی پس از گفتن این حرفها، مجبور شوی باز هم از جیک مراقبت کنی چون به هر حال، آنه احتمالا او را باز هم به محل کار میآورد، حتی اگر مستقیما از تو نخواهد مراقبش باشی. اگر این اتفاق افتاد، کاملا منطقی است که به او بگویی: «فکر کنم باید مواظب جیک باشی. چون دارد همکارها را میزند و از میزها بالا میرود.» چند بار این را بگو. آنه احتمالا خواهد فهمید که باید بهدنبال راه دیگری برای مراقبت از بچه باشد.
اما یک گزینه کمریسکتر این است که با واحد منابع انسانی صحبت کنی. ماجرا را برایشان شرح بده و بگو شایعه شده که آنه یک بار، پس از اینکه کارمندش از جیک مراقبت کرده، از عملکرد ضعیفش چشمپوشی کرده. این شایعه، مشکلزا است حتی اگر صحت نداشته باشد و منابع انسانی باید بداند که چنین شایعهای وجود دارد. بگو که اگر بدون رودربایستی، از مراقبت از جیک خودداری کنی، نگران عواقبش هستی و از منابع انسانی بخواه که وارد عمل شود. اگر شرکت شما کارهایش روی حساب و کتاب باشد، منابع انسانی حتما وساطت خواهد کرد.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی