کشمکش / ویژگی مشترک تیم های موفق


تاریخ ارسال :

۲۳ بهمن ۱۳۹۶

کشمکش / ویژگی مشترک تیم های موفق

 

کشمکش و درگیری مواردی هستند که ما در مقابل آنها مقاومت می کنیم، بااین حال همان مواردی هستند که باعث به دست آمدن کارآمدترین کار های تیمی و لحظات به یادماندنی ما می شود.

درس هایی که همه باید در مورد کار و همکاری تیمی بدانند، چه مواردی هستند؟

این سؤال در سایت Quora پرسیده شده است. این سایت، مکانی برای ارائه و به اشتراک گذاری اطلاعات است و مردم از این طریق می توانند از یکدیگر یاری بگیرند و درک بهتری از جهان پیدا کنند.



پراوین تیپیرننی، دارای مدرک پزشکی از دانشگاه مک گیل، به این سؤال پاسخ می دهد: حتما تا به حال نقل قول های الهام بخش زیادی در مورد مقابله با سختی ها و بدبیاری ها شنیده اید. مثل این مورد که سوزان ترین آتش ها، قوی ترین فولاد را می سازند یا الماس، با تحمل زیاد الماس می شود.

این نقل قول ها شیرین هستند، اما حقیقت این است که غلبه بر درگیری ها و بدبیاری ها، اتفاق های بزرگ را رقم می زند. در این میان، افرادی که در کنار هم در مقابل درگیری ها ایستادگی می کنند، پیوندی را به وجود می آورند که می تواند یک کار تیمی بی نظیر را تشکیل دهد.

تشکیل یک تیم

من این روند را در لیگ روباتیک به سرپرستی خودم به انجام رساندم. بچه ها بین سنین پنج تا ۱۱سال هستند و تیم ها تا ۱۲ نفر گنجایش دارند. اگر با یک گروه از بچه ها کار کرده باشید، می دانید که تبدیل آنها به یک تیم واقعی و یکپارچه کار ساده ای نیست. در واقع این موضوع هیچ وقت اتفاق نیفتاد تا اینکه اولین کشمکش ما پیش آمد. من می توانم ساعت ها با بچه ها کار کنم، سعی کنم آنها را مجبور به تمرین گروهی کنم، اما آنها باز هم در بیشتر زمان جلسه، سرخود عمل می کنند.

این بچه ها یک عنصر کلیدی را در نظر نمی گیرند؛ آنها از درگیری خودداری می کنند. منظور من این است که آنها از اهمیت بدبیاری هایی که منجر به کار کردن با هم برای دستیابی به موردی می شود، آگاه نیستند. به همین دلیل کشمکش اهمیت دارد.

درگیری چگونه یک گروه را تشکیل می دهد

کشمکش های شبانه روزی باعث می شود که بچه ها در شرایط ناگزیری قرار بگیرند. رقابت ها و شانس های متعددی برای به کار انداختن مجدد و برنامه ریزی روبات های آنها وجود دارد، اما ممکن است به تمام مواردی که نیاز دارند، دسترسی نداشته باشند. میزهای تخصیص داده شده به رقابت خیلی مناسب نیستند. بچه ها راهی جز کار کردن روی زمین ندارند. ممکن است حتی به دلیل زمان بندی دیر تحویل پیتزا گرسنه باشند.

کار هشت ساعته است؛ این زمان برای بچه ها، مدت زمانی طولانی محسوب می شود. اما آنها با هم بر سر کار درگیر می شوند و کش وقوس هایی را تجربه می کنند. پس از آن مانند یک تیم به هم پیوند می خورند و ناگهان در ادامه فصل رقابت، بسیار پربازده ظاهر می شوند. دیگر می دانند که چگونه باید همکاری کنند، استراتژی دهند و مسئولیت برد و باخت خود را بر عهده بگیرند.

این بدبیاری دقیقا موردی است که اعضای تیم ها را به هم پیوند می زند. این مورد را نمی توان جعل کرد. نمی توان برای کمک به پیوند دیگران، یک درگیری به شرایط آنها اضافه کرد. این درگیری باید اصیل باشد. رخدادهای واقعی باعث می شوند که مردم، خود را به دیگران نزدیک کنند. این رخدادها همچنین از آن دسته هستند که وقتی به گذشته نگاه می کنیم، در شکل گیری خود مؤثر می دانیم.

رخدادهایی که به یاد می سپاریم

فکر کردن من به این دست رخدادها با ایده گرفتن از یک کتاب به نام قدم زدن روی ماه با اینشتین از جاشوا فوئر بود. یکی از نکات خاطرنشان شده در کتاب این بود که برای به دست آوردن ادراکی مادام العمر، موارد مشخصی وجود دارند. برای اینکه بتوانید به گذشته خود نگاه کنید و آن را طولانی و پرثمر ببینید، باید خاطراتی بسازید که هر کدام از آن سال ها را نشانه گذاری کند. هرچه جریان زندگی تان بیشتر روتین باشد، ذهن شما تمایل بیشتری برای یکی کردن این اتفاقات نشان می دهد. اما اگر بتوانید یک خاطره ویژه برای هر سال یا حتی برای چند سال ایجاد کنید، ذهن تان از این موضوع برای تمایز دادن هر سال از دیگری استفاده می کند. این اتفاق موجب ایجاد حس تجربه کردن یک زندگی طولانی و رضایت بخش می شود.

سال های زندگی من با سفرهای سالانه به همراه دوستان و خانواده ام متمایز می شوند. ما همیشه دست به انجام یک کار می زنیم که کمی یا خیلی زیاد متفاوت از قبل باشد. این کار می تواند بالا رفتن از یک کوه آتشفشان فعال در گواتمالا یا رانندگی دسته جمعی در طول ۱۴ کشور آسیا و اروپا باشد. سعی من همیشه در انجام دادن کاری است که مرزهایم را گسترش دهد؛ این کار مرا از منطقه امنم بیرون می کشد.

مردم معمولا خیلی متعجب می شوند که چرا ما به راحتی از یک موزه دیدن نمی کنیم یا در اطراف شهری که به آن سفر کردیم، گردش نمی کنیم. بخشی از دلیل این کار فاصله انداختن بین سال های زندگی با کمک گرفتن از ماجراجویی ها و فعالیت های فوق العاده است.

کودکان به جای معلمان

آن دسته از تجربیات به دلیل اینکه به همراه یک درگیری بودند، برای من برجسته و به یادماندنی شدند. این خاطرات هستند که وقتی به زندگی گذشته نگاه می کنید، برای تان ارزش زیادی دارند. خاطرات زمانی برجسته شدند که یک بدبیاری یا درگیری پیش آمد و بر آن غلبه کردید.

بچه ها با کار کردن در این روزهای طولانی و سخت، همین نکته را می آموزند. این کار هشت ساعته در سن آن ها، مثل بالا رفتن از کوه آتش فشان سخت و دشوار است. طاقت فرسا است. آنها مجبور می شوند به هم اتکا کنند.

بخش شگفت انگیز ماجرا هم این است که آنها در نهایت به یکدیگر متکی می شوند. با این که همان یک روز کامل پر از کشمکش با هم، آنها را به یک گروه تبدیل می کند، اما این اتفاق پیش از وقوع کشمکش تقریبا غیرممکن است. به عنوان بزرگسال، ما گاهی اوقات خیلی به دانستن دقیق اینکه تجربیات مان چگونه ما را شکل می دهند نزدیک می شویم. اما با نگاه کردن به عملکرد این بچه ها، درسی در مورد کار تیمی و چگونگی شکل گیری آن می آموزیم.

پارادوکس موجود در درگیری هم همین است. ما در مقابل آن مقاومت می کنیم، با این که درگیری، همان موردی است که باعث به دست آمدن کارآمدترین کار های تیمی و لحظات به یادماندنی ما می شود.