دنیای اقتصاد- مترجم: مریم مرادخانی
منبع: the cut : مشاور عزیز، من و همکارم «لیز» زیاد از رئیسمان خوشمان نمیآید اما رابطهمان با او کمی با هم متفاوت است. لیز و مدیرم با هم کنار نمیآیند و همه کارکنان شرکت این را میدانند. به نظرم رفتارشان غیرحرفهای است و نتوانستهاند این بیعلاقگی را درست مدیریت کنند. اما در مورد من قضیه فرق دارد. من کارمند محبوب رئیسم هستم و از این بابت حس بدی دارم. سعی میکنم با او کاملا عادی و حرفهای برخورد کنم. با لیز رابطه خوبی دارم. با او صمیمیتر و خودمانیتر هستم تا با رئیسم.
وقتی مدیرم بین من و همکارم فرق میگذارد
علاقه مدیرم به من باعث شده یک سناریو دائما تکرار شود: او مسائل محرمانهای که به شغل لیز مربوط است را با من در میان میگذارد. بیشتر اطلاعاتی که به من میدهد مربوط به لیز است تا خود من. سپس در جلسه، این بحثها را پیش میکشد و معلوم میشود که لیز روحش هم خبر ندارد. لیز که میفهمد در جریان نبوده، عصبانی میشود و حس میکند به او خیانت شده و این باعث میشود رابطهاش با رئیس، سمیتر شود. من هم دارم اذیت میشوم. به او حق میدهم که ناراحت باشد، اما به نظرم درست نیست که به او بگویم «رئیس کاملا آگاهانه این اطلاعات را از تو پنهان کرده.» رئیسم هم بارها پیش من آمده و از لیز گلایه کرده. یک بار به من گفت: «این اطلاعات را به او نمیدهم چون زیادی احساساتی است. نمیخواهم بین شما فرق بگذارم، اما به تو اعتماد دارم چون میتوانی مسائل را بالغانه و منطقی حل کنی.» معمولا وقتی از لیز گلایه میکند زیاد به حرفهایش توجه نمیکنم. آیا رفتارش توجیه دارد؟ چطور این وضعیت را مدیریت کنم؟ آیا باید با حس بدی که نسبت به رفتار مدیرم دارم کنار بیایم یا راهی هست که از او بخواهم کمی شفافتر باشد؟
پاسخ: دوست عزیز، شاید برای رئیست این توجیه داشته باشد که با تو درد دل کند اما با لیز نه. اگر تو کارت را بهتر بلد باشی، یا بهتر بتوانی ایدهها را توضیح دهی یا کار کردن با تو آسانتر باشد، طبیعی است که مدیرت با تو بیشتر صحبت کند. مدیران معمولا دوست دارند بلند بلند فکر و ایدهپردازی کنند و بعضی از کارمندها بیشتر از بقیه از ایدهها استقبال میکنند. گفتی که رئیست ادعا میکند که تو از لیز بالغانهتر رفتار میکنی. این شاید درست باشد. خودت هم گفتی که رفتار لیز حرفهای نیست و نتوانسته بیعلاقگی به رئیس را مدیریت کند و گفتی که همه کارکنان این را میدانند. همه اینها تاییدی بر ادعای رئیست است. البته این در مورد رئیست هم صدق میکند. او هم آنقدرها بالغ و حرفهای نیست. پس اینکه او با تو بیشتر صحبت میکند فینفسه مشکل خاصی نیست. اما اینکه به لیز اطلاعات لازم را نمیدهد، مشکل بزرگی است، خصوصا وقتی همین اطلاعات در جلسهای مطرح میشود که خود لیز در آن حضور دارد. این هم کار درستی نیست که پشت سر لیز با تو غیبت و گلایه کند. این بیاحترامی به اوست و تو را در موقعیت بدی قرار میدهد. مهمتر از همه، اگر او واقعا در مورد لیز نگرانیهایی دارد، بهتر است این را با خودش در میان بگذارد. او مدیر لیز است و باید لیز را مدیریت کند، نه اینکه سفره دلش را پیش تو باز کند. وقتی به جای حل مساله، پیش تو مینشیند و گلایه میکند اینطور بهنظر میرسد که آدم ضعیفی است و بلد نیست کارش را انجام دهد.
نمیتوانی کاری کنی که او سبک مدیریتش را تغییر دهد اما خودت میتوانی دست به کار شوی. گفتی که حس میکنی درست نیست این اطلاعات را با لیز در میان بگذاری، اما وقتی آن اطلاعات به لیز مربوط است و ظاهرا آنقدرها هم محرمانه نیست، ایرادی ندارد اگر او را در جریان بگذاری. تو نسبت به این ماجرا احساس بدی داری چون رابطه مدیرت با او بد است. اگر رابطه آنها عادی بود، چه کار میکردی؟ احتمالا با او روراست میبودی و حقایق را میگفتی: «یک سری اطلاعات دارم که کمک میکند کارت را بهتر انجام دهی.» پس اگر مدیرت اطلاعاتی در اختیارت گذاشت که روی کار لیز تاثیر دارد، میتوانی بگویی: «به نظرم بهتر است لیز را در جریان بگذاریم. میتوانم به او بگویم؟» این را با یک لحن کاملا خنثی و عاری از احساسات بگو که حس کند «باید» این اطلاعات را بدهد و اگر ندهد عجیب است. یا میتوانی اصلا از او اجازه نگیری و اطلاعات را به لیز بدهی، بر این فرض که لیز «باید» در جریان مسائلی قرار گیرد که به او مربوط است. اما بهتر است به مدیرت بفهمانی که دادن این اطلاعات به لیز، کاملا منطقی و ضروری است.
بهعلاوه، اگر در جلسهای بودی که هر دوی آنها حضور داشتند و معلوم شد که رئیست اطلاعات را از لیز پنهان کرده، بگو: «لیز! حس میکنم تو در جریان نیستی. باب! برایش توضیح دهیم؟» اینطوری، تو محترمانه از او انتقاد میکنی و میخواهی که رفتارش را اصلاح کند. حتی اگر او در مورد لیز اظهارنظر کرد و تو با نظرش مخالف بودی، میتوانی نظرت را بگویی. مثلا وقتی میگوید لیز احساساتی است و تو هیچ شواهدی نمیبینی، میتوانی بگویی: «من تا حالا چنین رفتاری از او ندیدهام. بهنظر من او خیلی هم منطقی است.» مدیرت ظاهرا برای تو احترام قائل است پس ممکن است بتوانی روی ذهنیتش تاثیر بگذاری. حتی اگر هم نتوانستی، حداقل او رویهاش را تغییر میدهد و از این به بعد کمتر پیش تو غیبت خواهد کرد که این به نفع همه است. و در آخر به نظرم وقتی دو نفر اینقدر علنی از یکدیگر بدشان میآید، ماندن لیز در این شرکت اصلا به نفعش نیست و به مرور روی روند پیشرفتش تاثیر میگذارد (البته اگر پیشرفتی در کار باشد). روی اضافه حقوق، پیشرفت پتانسیلها و وجههاش هم تاثیر منفی خواهد گذاشت. میتوانی کاری کنی که شرایط کمی بهتر شود اما راستش را بخواهی، بهترین راه این است که او از این شرکت برود.
روابط عمومی و امور بین الملل شرکت خدمات حمایتی کشاورزی